دختر
زودتر راه میرود
زودتر به حرف میافتد
زودتر به سن تکلیف میرسد
اصلاً انگار از همان اول عجله دارد ....
انگار هیچوقت برای خودش وقت ندارد...
حتی بازیهایش رنگ و بوی جان بخشیدن دارد...
رنگ و بوی ابراز عشق و محبت...
چنان معصومانه عروسکش را در آغوش میفشارد؛
گویی سالهاست طعم شیرین مادری را چشیده است...
آری ... دختر بودن یعنی همیشه عجله داشتن
برای رساندن محبت به دستان دیگران...
یعنی وقف کردن بندبند ساقه وجود
برای رشد کردن نهال عاطفه...
دختر که باشی
مهربانیات دست خودت نیست ....
خوب میشوی حتی با آنان که چندان با تو خوب نبودهاند...
دلرحم میشوی حتی در مقابل آنهایی که
چندان رحمی به تو نداشتهاند...
دختر که باشی زود میرنجی،
زود میبخشی،
زود میگریی،
زود میخندی ...
چون سرشار از احساسی...
اگر دختر نبود،
تمام عروسکهای جهان بیمادر میشدند...
...