عکس گوبولی(لطفا مطالعه شود)
ام البنات
۳۸
۳۸۸

گوبولی(لطفا مطالعه شود)

۱۷ دی ۹۷
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
غذای خوشمزه و جدید که مورد استقبال خانواده ی مشکل پسندمون قرار گرفت و رفت تو لیست غذاهای مورد علاقه
البته من به جای گوشت چرخ کرده مرغ سرخ شده گزاشتم
(یعنی میشه من تو دستورغذا دست نبرم🤔🤣😂)

و اما مناسبت تلخ امروز ۱۷ دی سالروز صدور قانون کشف حجاب رضا خانی
🔻خاطراتی تلخ از دوران #منع_حجاب

1⃣مادربزرگم تعریف می‌کرد که در زمان رضاخان برای حمام رفتن، رفته بودند بیرون از منزل و در میان راه با مأموران حکومتی مواجه می‌شوند که جلوی آنها را می‌گیرند و قصد برداشتن حجابشان را داشتند. مادر بزرگم فرار می‌کند و به کوچه‌ای می‌رسد که بن‌بست بوده است😰 تمامی منازل کوچه دربشان بسته بوده و هر چه در می‌زنند کسی در باز نمی‌کند.😢 مامور که سر می‌رسد، مادر بزرگم برای این که مأمور حجابش را برندارد، گوشواره‌اش را از گوش می‌کَند و با دستان پر از خون گوشواره را به مامور میدهد.😭 مامور هم اجازه می‌دهد که برود. (آذربایجان شرقی)

2⃣مادرم می‌گفت: آن زمان در روستاها چون در خانه آب نبود زنان برای شست و شوی لباس و ظروف به رودخانه می‌رفتند... یک بار خانمی برای شستن لباس به رودخانه می‌رود و مامورین روسری‌اش را برمی‌دارند🙁 و آن زن برای حفظ حجابش موهایش را با گل رودخانه می‌پوشاند. (آذربایجان غربی)

3⃣مادربزرگ پدرم با دوستان و فامیل در حال عبور از کوچه با مأموران رضاخان مواجه شده بودند، آن‌ها روسری زنان را می‌گرفتند و به جای آن کلاه فرنگی می‌دادند😒 و اگر زنان مقاومت می‌کردند آن‌ها را شلاق می‌زدند...😨😓
یکی از شلاق‌ها به چشم مادربزرگ پدرم خورده بود و چشمش را زخمی کرده بود.⚡️ آثار زخم تا پایان عمر بر روی چشم او باقی مانده بود. (اصفهان)

4⃣مادر بزرگ مادرم باردار بوده است و از دست مأموران فرار می‌کرده که توسط آنها گرفتار شده و مورد ضرب و شتم قرار گرفته بود⚡️ و همین حادثه باعث شده بود بچه‌اش سقط شود.😭 (بوشهر)


5⃣زن عموی پدرم تعریف می‌کرد که در زمان کشف حجاب، ماموران شهرداری را حقوق مضاعفی می‌دادند که چادر خانم‌ها را از سرشان بردارند.😟 خیلی از خانم‌های محجبه، برای اینکه حجابشان حفظ شود دیگر حتی برای امور ضروری مثل حمام رفتن هم از خانه بیرون نمی‌رفتند و کسانی که بیرون رفتند، مأموران چادرهایشان را پاره می‌کردند یا آتش می‌زدند🔥 و یکی از خانم‌هایی که چادرشان را آتش زده بودند بر اثر ناراحتی بعد از ۲۴ ساعت فوت کرد.😔 (چهارمحال و بختیاری)

6⃣مادر بزرگ مادرم تعریف می‌کند در منطقه رویین اسفراین، دایه مادرم آب مروارید گرفته بودند. از ترس مامورین به دکتر نرفتند و در نهایت ایشان نابینا شدند.😞 (خراسان شمالی)

مرحوم آقا سیدمحمدباقر سیستانی رضوان‌الله تعالی علیه می‌گوید: من تصمیم گرفتم به گونه ای خدمت امام زمان برسم لذا چهل هفته در مسجد محله مان زیارت عاشورا میخواندم. می‌گوید تنها نیتم این بود که آقا امام زمان ارواحنا له الفداء را زیارت کنم. در یکی از این جمعه‌ها احساس کردم حال خوشی دارم، بلند شدم زیارت عاشورا را که خواندم از مسجد بیرون آمدم، دیدم بوی عطر خوشی از خانه نزدیک مسجد می‌آید و نوری از آن بیرون آمد. مردم دارند عبور می‌کنند و نگاه نمی‌کنند، ولی این نور مرا به خودش جلب کرد. جلوتر رفتم، دیدم در باز است، پیش خود گفتم: اجازه دارم وارد بشوم. وقتی وارد شدم رفتم دیدم جنازه‌ای روی زمین است روی آن هم پارچه‌ای کشیده‌اند! یک وقت دیدم آقایی نورانی با چهره‌ای که در روایات ما توصیف شده کنار این بدن نشسته است، سلام کردم، متوجه شدم آقا و مولایم، حجت بن الحسن(عج) هستند. می‌گوید دیدم آقا نشسته‌اند، فرمودند: محمدباقر دنبال من می‌گردی؟ من اینجا هستم، گفتم: آقا، اینجا بالای سر این جنازه چه می‌کنید؟ فرمودند: این خانم از دنیا رفته است آمده‌ام در مراسمش شرکت کنم. پرسیدم: مگر این خانم کیست؟ آیا از اولیاء است؟‌ امام فرمودند:‌ این خانم در کشف حجاب رضاخانی و دوران مبارزه با حجاب، هفت سال از خانه‌اش بیرون نرفت، برای اینکه مجبور می‌شد حجابش را بردارد، لذا کنار پیکرش آمده‌ام.

📖این خاطرات در «دبیرخانه طرح ملی گوهرشاد» و از سراسر کشور جمع آوری شده است.

به امید آگاهی و تفکر
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

منبع: 🌐خبرگزاری تسنیم
...
نظرات