📚
#داستان_شبهمیشه باید توکل کرد و نا امید نشد
«توکــــل آهو...»
در زمان حضرت موسی خشكسالی پیش آمد. آهوان در دشت، خدمت موسی رسیدند كه ما از تشنگی تلف میشویم و از خداوند متعال در خواست
#باران كن.
موسی به درگاه الهی شتافت و داستان آهوان را نقل نمود .خداوند فرمود: موعد آن نرسیده است. موسی هم برای
#آهوان جواب رد آورد.
تا اینكه یكی از آهوان داوطلب شد كه برای صحبت ومناجات بالای كوه طور رود. به دوستان خود گفت: اگر من جست و خیز کنان پایین آمدم بدانید كه باران می آید وگرنه
#امیدی نیست.
آهو به بالای كوه رفت و حضرت حق به او هم جواب رد داد و گفت هنوز موعد نرسیده است. اما در راه برگشت وقتی به چشمان منتظر
#دوستانش نگاه كرد ناراحت شد .
شروع به جست و خیز کرد و با خود گفت: دوستانم را
#خوشحال می كنم و توكل می نمایم. تا پایین رفتن از کوه هنوز امید هست.
تا آهو به پائین كوه رسید باران شروع به باریدن كرد!... موسی
#معترض پروردگار شد. خداوند به او فرمود: همان پاسخ تو را آهو نیز دریافت کرد با این تفاوت که آهو دوباره با
#توکل حرکت کرد و این پاداش توكل او بود.
📚 هرشب یک داستان جذاب 👇
🌹
...