روزی روزگاری همه آدم ها کنار هم بودند همسایه هوای همسایش رو داشت اگه نصف روز هم دیگر رانمیدیدن انگار کارمهمی را فراموش کردند شب که میشد بااهل وعیال میرفتن شب نشینی ولی حالا همسایه چندسالی هستش که خونه داره میره میاد همسایه مشکل داره عزیزش رو از دست داده عروسی داره توخونش همسایه نمیدونه اسم اون همسایه چیه که یروز شاده یروز غمگین روزی میرسه برادر که سالی یه بار برادر رومیبینه خواهر ماهی یه زنگی به خواهرش میزنه وبهانه میاره که وقت ندارم بیام دیدنتون و مادر و پدری که انتظار دیدن بچه هاشنومی کشند تا شاید یادبچه‌هاش بیاد مادر پدرپیرشون چشم انتظارند تابچه‌هاشونوببینن #لطفا کمی به اطرافیانمان اهمیت بدیم تا شاید روزی این اتفاق درپیری و تنهایی سرخودمان نیاید کاش الان هم مثل قدیما بود کاش#