عکس سوپ جو و پیراشکی
مریمانه
۹۹
۸۴۶

سوپ جو و پیراشکی

۲۸ خرداد ۹۸
سلام دوستهای عزیزم.🤩🤩🤩🤩
یه سلام شاد و خوشگل تقدیم همه تون.
امیدوارم حال همه تون خوب خوب باشه.
خدا رو شکر حال من خوبه.🥰🥰
آخه یه مدت بود سگ سیاه افسردگی(مثلا اصطلاح جدید روانپزشکی خواستم به کار ببرم😌) پاچه م رو گرفته بود و ولم نمیکرد. اما با قدرت شکستش دادم و فعلا ولم کرده.😏😊

عکس توی آرشیوم زیاد دارم. از غذاها و افطاری و ... اما این عکس برای همین امروز هست که حال خوبی داشتم . دوست داشتم حال خوب امروزم رو با شما شریک بشم و اینجا ثبتش کنم.😊

این مدت حال درونیم به شدت خراب بود.
و متاسفانه هیچ چیز و هیچکس هم نمیتونست حالم رو خوب کنه😢😢 با دوستم بیرون که میرفتیم یه کم حال و هوام عوض میشد اما مثل این بود که برای یه بیماری وخیم آدم بخواد یه استامینوفن ساده استفاده کنه.
من امیدوارم که هیچکس حالش این طور خراب نباشه.😔
جایی رسیده بودم که تحمل خونه م رو نداشتم.😲
اون هم منی که عاشق خونه م هستم. تحمل بیرون رو هم نداشتم. یه روز رفته بودیم مرکز خرید انقدر فشار روحیم زیاد بود که رفتم روی تراس کافی شاپش یه جای خلوت پیدا کردم و های های گریه کردم... همسر و بچه هام تو هایپرمارکت اونجا بودن و من به بهانه ی فروشگاه لباس اومدم که گریه هام رو رها کنم. اینم بگم که نه دلتنگ بودم نه دل شکسته نه دلخور نه هیچی... کلا حالم جوری بود که انگار دلی ندارم. یا بهتر بگم دل مردگی... دل مرده بودم و بدون داشتن دل هم آدم اصلا نمیتونه از هیچ چیز لذت ببره.
اصلا تحمل خودم رو هم نداشتم و این برای من که همیشه به خودم متکی بودم فاجعه بود.

همه ی ما آدمها توی این طور موقعیتهای بغرنج و نفس گیر یه طبیب مهربون داریم که فقط خودش میتونه حال آدم رو خوب کنه. تمام ساعات شبانه روز هست، حتی احتیاج نیست که حرف بزنیم خودش توی دل همه ما هست، حتی نیاز نیست توی مکان خاصی باشیم. میتونیم روی تراس یه کافی شاپ باشیم توی یه قاره ی غریب...
این که الان حالم خوبه فقط لطف خدای مهربونه...
نمیدونم چرا تو زندگی روزمره انقدر راحت از یادش غافل میشم. واقعا "خوشا آنان که دائم در نمازند"... یعنی کسانی که هر لحظه شون به یاد خدا میگذره. هر کاری که میکنند اول خدا رو جلوی خودشون میبینند و کارشون رو برای خشنودی خدا انجام میدن...
برای همه تون برای تک تکتون آرزو دارم که لحظه لحظه زندگیتون با یاد خدای مهربان بگذره😊😊😊
خب اینم شرحی از احوالات من بود که امیدوارم خسته تون نکرده باشم😁
راستی این سینی غذا رو برای صاحبخونه مون که یه آقای لبنانی هست آماده کردم.
همیشه وقتی مسافرت میره ما رو شرمنده محبتش میکنه. عکس دوم سوغاتی هایی بود که چند روز پیش برامون آورده بود.😊🥰
اون بطری سبزه روغن زیتون هست. که یک سری میگفت از زیتون های باغ خودشون هست. اون آجیل رو هم قایم کردم واسه عید سال بعد که ان شالله ایران هستم😂😂😁😁 حالا خیلی که بخوام خویشتن داری به خرج بدم شاید شب یلدا ازش رونمایی کنم😏😌 کم چیزی که نیست آجیله آجیل. حتی پسته هم داره.😢😭😁
اون پشت سری ها که توی گلدونن سر آناناس هست که گذاشتم تو آب و ریشه زده😍 اون دومی هم هسته آووکادو هست که اونم برام ریشه زده و برگ و اینام داره. خییییلی دوستش دارم. دیگه وقتشه توی خاک بکارمش.
برای این که هسته آووکادو بتونه ریشه بزنه باید از سه طرف بهش خلال دندون بزنینم و بذاریم توی آب. بعد کم کم ریشه میزنه و یه مدت بعد هسته ترک میخوره و گیاه شروع میکنه به رشد کردن و برگ در آوردن. خیلی حس خوبیه😍😍😍🥰🥰🥰
امیدوارم بشه که به ثمر برسه🤲🥰
ممنونم از همه تون که تا اینجا همراهیم کردین.😊🥰
...