لعنتی را دوست دارم مثل یک استکان چای کمر باریک است نزدیکش که میشوم عطرش مثل دارچین توی سرم میپیچد توی چشم هایش زل میزنم و دستش را میگیرم عطر هل، هولم میکند! و میبوسمش، میبوسمش ... شیرین مثل نبات! پس... الکی نیست؛ خستگی هایم را دور میریزی! معجون زیبای دوست داشتنی ام!