#عشق_مجازی📱❤#پارت25قبل ازاینکه اونابرن دست سیاوشو یه نیشگون گرفتم که صداش دراومدسریع دوییدم سمت پلها وبلندبلندمیخندیدم آرادوستاره همینجورکه ازپلهامیومدن بالانگام میکردن ازحرص آراد برای سیاوش زبون درآوردم وگفتم_اگه میتونی منوبگیرسیاااا
سیاوش دنبالم دوییدکه به سمت اتاقمون رفتیم رفتم توسریع پریدم روتخت وزیرپتو قایم شدم دروهم نبستم سیاوش اومدوگفت
_این خانوم موشه ی ماکجاست؟ کسی ندیدتش؟عه اینجاست که
حس کردم چیزسنگینی افتادروم سرموازپتوبیرون آوردم که سیاوش روم بود
بینیموگرفتوگفت_خانوم موشه کارت بجایی رسیده که نیشگون میگیری درمیری؟
+بعللللله
قهقه ای زدوگفت_تنت میخاره؟
+آره بیاپشتموبخارون
سیاوش پاشدورفت سمت در
سرموآوردم بالادیدم آرادبااخمای درهم داره نگاهمون میکنه لبخندبزرگی براش زدم وگفتم_سیادروببندعزیزم
سیاوش بدون اینکه نگاه بیرون کنه آرادوببینه دروبست
اومدسمت تخت وخیمه زدروم_خب خانوم خوشگله کجابودیم
دستشوگذاشت زیرچونش وباحالت مثلا فکرکردن گفت _اهااینجابودیم
بعدسرشوکردتوموهام وبه گردنم رسید بوسه های گرم وآبدارش داشت حالموعوض میکردانگاری داشتم رامش میشدم دستشو فروبردتوموهام ونوازش وارمیکشید
دستمو دورگردنش حلقه کردم که سرشوآوردبالا خمارنگاهم کرد سرشونزدیک خودم کردم ولبهاشوعمیق بوسیدم...
******
بادادگفت_یعنییییی چییییی نفسسسس؟توزن بودیییی؟؟؟؟؟؟؟؟
باگریه وهق هق گفتم+نه نه سیااوش...من هیچوقت...بهت...خیانت...نکردم
_هیسسسسس خفشووووو توهرزه ای توباکره نبودی
#عشق_مجازی📱❤#پارت26موهاموتوچنگش گرفتنت وتوصورتم دادزد_باکی خوابیدی هااااان؟؟؟هرزززززه
صدای گریم بلندشده بود
ساعت6صبح بودخیلی درد داشتم ازدرد دلم روگرفته بودم وپاهاموتودلم جمع کردم
دراتاق به شدت بازشدکه محکم به دیوارخورد
قامت آرادنمایان شدنگاهی به منوسیاوش کردوگفت_چخبره چیشده؟
پشت سرش مامان وستاره اومدن
سیاوش دادزد_نفس دخترنیست زنه اون باکره نبود
رسماشکستم خوردشدم آخه منکه باکسی رابطه ای نداشتم
مامان بانفرت نگاهم کرد وآرادنگران ستاره هم بایه پوزخند گفت+عه نفس جون توهرزه بودی ماخبرنداشتیم؟توکه چادرییی بودی؟
یادحرفای دکترمشاوره که قبل ازدواج همچیوبرام توضیح دادافتادم وباجرعت پاشدم ودست سیاوش روپس زدم انگشت اشاره امو سمتش گرفتم وگفتم_میریم پیش یه دکترماما تامعاینه ام کنه وای به حالت سیاوش اگه دکتربگه من بی گناهم که مطمعنم میگه دیگه نگاهت نمیکنم
پوزخندی زدو گفت سریع حاضربشوببینم جلودکترم حاضری آبروت بره
#عشق_مجازی📱❤#پارت27آرادرفت سمت سیاوش وگفت_آروم باش سیاوش مطمعن باش که نفس تاحالاباکسی نبوده
ازاین حرفش حس خوبی بهم دست دادتاباجرعت زیادتوچشمای سیاوش نگاه کنم
ستاره باتنه گفت_چرا الکی میخواین برین دکترکه هرزگیش بیشترمعلوم بشه؟
آرادبادادگفت_ببندستاره
دستشو جلو دهنش گذاشتو روبه من گفت+ببین دختره ی هرزه کاری کردی که شوهرم به من بدبگه
سرموانداختم پایین وگریه کردم
مامان روبهم گفت:فکرنمیکردم همچین دختری باشی چطورتونستی زن پسرمن بشی وقتی دخترنبودی
هق زدم وگفتم_مامان...توروخدا...توباورم...کن
پوزخندی زد که بیشترعصبی شدم وسمت سیاوش یورش بردم وتندتندمشتمو میکوبیدم به سینش ودادمیزدم_میبینی؟رفتارهای همه رو؟ منوبه چشم هرزه میبینن؟
+خب هستی مگه اشتباه میبینن؟
روکردم به همشون وگفتم_وقتی بی گناهیم ثابت بشه هیچکدومتونونمیبخشم هیچکدومتونو
وبازروکردم به سیاوش وگفتم_اگه دکترگفت من هرزه ام هرکاری خواستی بامن بکن ولی اگه گفت من هرزه نیستم باید طلاقم بدی فهمیدیییی؟من باآدم شکاکی مثل توزندگی نمیکنم
سیاوش نگاهی بهم انداخت انگارداشت باورش میشدکه بی گناهم آرادروبهم گفت
_آروم باش نفس آروم باش
نیش خندی زدم وداشتم ازاتاق میرفتم که گفتم زنگ اون مامایی که میگی بزن من دارم میرم پایین توماشین منتظرتم آقاااااااسیاااوووووش
بعدازاتاق زدم بیرون وبعدهم ازعمارت نشسته بودم توماشین که سیاوش بعدپنج دقیقه اومد مشتی بفرمون زدوحرکت کرد
توراه نه من هیچی گفتم نه سیاوش
بلاخره رسیدیم مطب دکتر رفتم داخل ونشستم روی صندلی که منشی روبه سیاوش گفت_سلام آقای کیانی بفرمایین داخل
#عشق_مجازی📱❤#پارت28هه، چه پارتی کلفتی
واردشدیم دکترلبخندزدوپاشدروبه من گفت_شلوارتونودربیارین وروی تخت درازبکشید
سیاوش پشت پرده بود که من شلوارمو درآوردم وروی تختی که دوطرفش بایدپامومیزاشتم تابازبشه خوابیدم
خانوم دکترشروع کردبه معاینه کردن سرشو آوردبالاوگفت_خانومم شماکه هنوزپرده بکارت دارین یهوصدای سیاوش ازپشت پرده اومد
+اماخانوم دکتر مالکه ای ندیدیم
_میشه بیاین اینور
میخواستم بگم نه که سیاوش زودتراومدمیخواستم پاهامو جمع کنم که دکترگفت ازشوهرت براچی خجالت میکشی پاهاتو بازکن
باترحم بازکردم که خودش نزدیک رحمم شدوگفت بیاین ببینین آقای کیانی
سیاوش نزدیکم شدکه خیلی خجالت کشیدم
خانوم دکترگفت _اینومیبینین آقای کیانی
+بله
_این پرده بکارت خانومتونه هنوزطوریش نشده چون خیلی سفته وفقط بازایمان پاره میشه
سیاوش اخماشوبازکردوسری تکون دادکه ایندفه من اخمامو توهم کشیدمو
پاشدم شلوارمو پاکردم که دکترگفت_از99درصدزنا5درصدشون شایداینجوری بشن مشکلی نداره
ازمطب اومدیم بیرون ونشستیم توماشین هیچی نگفتم سیاوش ماشینوروشن کردوروندطرف خونه بعدسکوتی طولانی دستشوگذاشت رودستم که محکم پسش زدم وانگشت اشاره اموجلوصورتش گرفتم وگفتم_مبادااامبادااادستت به من بخوره سیاوش
محکم دستشو به فرمون زدوگفت_میدونم منو نمیبخشی من...
+خوبه که میدونی پس هیچی نگوتومنوباورنداشتی پس انتظارنداشته باش ببخشمت
بااخم به جاده نگاه کردوهیچی نگفت منم سرموبه شیشه تکیه دادم وبی صداهق زدم
وقتی رسیدیم عمارت زودترازسیاوش واردعمارت شدم همه رومبل نشسته بودن وانگارمنتظرمابودن که سری باتاسف براشون تکون دادم ورفتم سمت اتاق رفتم تو ودرومحکم بستم