عکس شیرینی یزدی♡
Hasti_87
۷
۴۳۶

شیرینی یزدی♡

۹ آبان ۹۹
🖤💔🖤💔🖤💔
💔🖤💔🖤💔
🖤💔🖤💔
💔🖤💔
🖤💔
💔
#عشق.بی.تکرار.من♡♡
#پارت.5
#ایهان
با سلام کسی برگشتم سمت صدا و با حیرت داشتم نگاهش میکردم
وای خدای من این همون دختری هست ک من اوردم خونه😳؟؟
با لباسی ک تنش بود خیلی خوشگل شده بود و البته اون چشم های بسته بود الان دیدم ،سیاهی مطلق اما خیلی سرد وخشک
خوب براندازش کردم موهای دو رنگ سیاه و قهوه ایی چشم ابرو مشکی ک داشتم تو سیاهی چشمش غرق میشدم
قدی نسبتن بلند و دماغی قلمی و لب های بزرگ ک ب صورتش خیلی میومد
داشتم آنالیزش میکردم ک با طعنه آیسان ب خودم و اومدم و سلام دادم...
+سلام.....(ایلین بود)
×سلام خانم بفرمائید 😁
با ، بابا و ایسان هم سلام دادن و با تعارف و تیکه پاره کردن نشستیم سر سفره🤷‍♂
آخرش سر سفره ب حرف اوردم 🙍‍♂
× خانم محترم نمیخواین خودتون رو معرفی کنید🤨 من شما رو آوردم اینجا اما اصلا شما رو نمیشناسم😊
دست از غذا خوردن، کشید و..
+ بلع درسته، من اسمم ایلینه راد هستم🙂
ایلین🧐 چ اسم خوبی ب قیافش هم میخورد🙂
× خوب خانم راد اون موقع شب با اون لباس میشع بگین چی کار میکردین ☹️
نمی دونم ناراحت شو یا چی ک سرش رو پایین انداخت و هیجی نگفت🙁 می خواستم بگم باشع نگو ک شروع کرد ب توضیح دادن......
رو ب جمع گفت
+ میشه اول اسمتونو بدونم🙂
گفتم بلع حتما من ایهان احمدی هستم ایشون خواهرم ایسان و مادرم سارا و پدرم رضا هستن
سری تکون داد و ...
× نمیدونم از کجا شروع کنم🙃
من آیلین راد ۱۹ سالمه پیش خانواده ام زندگی میکنم ۴ ماه پیش عاشق ی نفر شدم ک نمیدونم تا الان فهمیده یا نع حتی وقتی مسخره ام کردن بازم از دوس داشتنش دست نکشیدم
تااا دیشب ک رفتم عروسی عشقم و عشقم رو تو لباس دامادی دیدم ک دست عروسش رو گرفته بود
انقدر حالم بد بود ک فقط راه رفتم ک گریه کردم ک آخرش بیهوش شدم و وقتی بهوش اومدم ک ایسان خانم رو دیدم.....
برگشتم و ب آیسان نگاه کردم ک با لبخند گنده تا گوشش داشت ایلین رو نگاه میکرد
نمی دونم چرا اما دلم ب حال آیلین سوخت
اون کدوم احمقی بود ک ی دختر رو ناراحت کرده
دیگه سوال نپرسیدم 😕
مامان و بابا مشغول صحبت با آیلین شدن
ب کل حسم پریده بود و عصبی بودم😤........

🖤💔🖤💔🖤💔
💔🖤💔🖤💔
🖤💔🖤💔
💔🖤💔
🖤💔
💔
#عشق.بی.تکرار.من♡♡
#پارت.6
#ایهان
نمی دونم چرا خیلی دقت داشتم روش
خیلی خانومانه غذا می خورد بی سر و صدا
از قیافش معلومه تو فکره یا سر چیزی دو دله
تا آخر ب حرف اومد😕
+ میدونم مزاحمتون شدم،میدونم ب من شناختی ندارید اما ازتون ی خواهش دارم.....🙏
میخواستم جواب بدم ک مامان زود تر جواب داد
× جانم دخترم؟بفرما!
+ خانم احمدی اگه میشه و اگه اشکالی نداره من چند روز اینجا بمونم چون میدونین ک بازوم و صورتم ب شدت کبود شده و اگه با این حالت برم خونه مادرم سکته میکنه اخه مادرم بیمارع😔

تا حالا ب کبودی صورتش توجهی نکرده بودم کمی ک دقت کردم دیدم راس میگه سمت چپ صورتش خیلی کبود بود 🙁
چرا اول متوجه نشدم 😢
زودی مامان جواب داد:
+ ارع عزیزم تا هر وقت ک بخوای میتونی بمونی اینجا
مثل خونه خودت بدون اینجا رو
با این حرف مامان آیلین ی لبخند خوشگل روی لبش نمایان شد..🙂
#ایلین
خیلی خوشحال شدم ک بهم اعتماد کردن☺️
این کبودی ها ک حل بشع حتما بدون زحمت میرم 😊
الان فقط باید زنگ بزنم ب علی (داداشش)تا نگران نشن
رفتم پایین و رو ب ایسان گفتم
×خانم احمدی........

🖤💔🖤💔🖤💔
💔🖤💔🖤💔
🖤💔🖤💔
💔🖤💔
🖤💔
💔
#عشق.بی.تکرار.من♡♡
#پارت.7
#ایلین
×خانم احمدی.....
+ایلین جون خانم احمدی کیه ب من بگو ایسان خوشگله😐
واقعا خندم گرفته بود چع اعتماد ب سقفی😂
× اوکی چشم ....ایسان خوشگله میشه تلفن بدی ی زنگ بزنم🧐
+ اره عزیزم بفرما....
گوشیشو گرفت سمتم گوشی رو گرفتم و شماره علی رو زدم با چهارمین بوق برداشت😃
_ الو،بلع،بفرماید؟؟؟
+ سلام داداشی خوبی؟
_ سلام 😳 آیلین تویی؟؟🤨 کجا رفتی تو دختر
+ ارع داداشی منم،نترس جای من امنه😌 تو کجایی الان؟؟؟
_ من اومدم سرکار شیفتم خارج از شهرم 🤦‍♀
+ اهان ،من جام امنه فقط اگع بابا و مامان بهت زنگ زدن بگو پیش توعم من😉
_ تو الان کجایی؟؟ جات امنه؟؟اون شب کجا رفتی؟؟ باشع ب مامان میگم
+ جام امنه ،هر وقت برگشتی تهران بیا دنبالم
گوشی رو بدم ب سارا خانم تا خیالت راحت بشع صبر کن.....
رفتم و گوشی رو دادم ب سارا خانم تا حرف بزنه و خیال علی داداش هم راحت بشع.....

🖤💔🖤💔🖤💔
💔🖤💔🖤💔
🖤💔🖤💔
💔🖤💔
🖤💔
💔
#عشق.بی.تکرار.من♡♡
#پارت.8
#ایلین
وقتی سارا خانم با علی حرف زد خیال خودمم راحت شد
بعد از چند ساعت تو اتاق نشسته بودم ک در باز شد و ایسان اومد داخل با من روی تخت نشست
× سلام خوشگل خانم خوبی؟؟
+ سلام ایسان جان مرسی ب لطف شما خوبم ☺️
× اولا کتابی حرف نزن دوما حوصله ات سر نرفته تو این اتاق؟؟؟
+ راستش رو بخوای ارع خیلی " میشه ی سوال ازتون بپرسم " ؟؟،
× ارع گلم راحت باش ☺️
+ شما فامیلی یا آشنایی ندارین؟؟؟
× ن گلم همه فامیل ما ب خاطر ارث و میراث بابا بزرگم گذاشتن رفتن ما فقط همدیگرو داریم و بس ک توعه خوشگله ب جمع ما اضافه شدی😍
حالا سوال پرسیدن بسه بیا بریم پایین ☺️
+ چشم اول میشه ی لباس مناسب بدی؟
× ارع ارع بیا...
ی هودی یقه ایستاده با شلوار کرمی داد خودشم زود تر رفت پایین تا منم آماده بشم🤦‍♀
بعد از آماده شدنم از اتاق خارج شدم ک جلوی در ایهان رو دیدم و من از اونجایی ک پرو هستم تو چشماش نگاه کردم😜
+ چیزی شده آقای احمدی؟؟
× ن ن اومدم فقط صداتون کنم ک.....
یهو یکی پرید رو گردن ایهان و تو گوشش جیغ کشید 😐😂
ایسان_ ترسیدی ایهان جیگره اهان بوفالو
ایهان_ زهر جیگره درد جیگره چته مشنگ 😑
ایسان_ ها ها ها بی تربیت خندیدم 😕😒😂
تا اینو گفت ایهان دویید دنبال ایسان
حالا این بدو اون بدو😂
ایهان_جرعت داری وایسا دخترع خررر
ایسان_مگه مغز خر خوردم وایسام توعه بوفالو منو بگیری؟؟😂🤨
مثل سگ و گربه دنبال هم بودن منم از خنده غش
کرده بودم...😂😂
...