🏴 ای تیر غمت را دل عشاق نشانه
جمعی به تو مشغول و تو غایب ز میانه
آرزویش این بود که پاکیزه به دیدار پروردگارش نایل شود؛
در جنگ با خصم چون گرزی سخت بود و به هنگام نوازش یتیمان چون پر پروانه لطیف! گهگاه باید التماسش میکردند تا از بالای خاکریز پایین بیاید که مبادا هدف قناسهچیان داعشی قرار بگیرد و بعضاً باید از او خواهش میکردند تا مصاحبت خاضعانه و صمیمانهاش را با پیرمردان و پیرزنان فرزند از دست داده در روستایی دورافتاده کوتاه کند تا به فلان قرار و بهمان جلسه برسد. آن جا که لازم بود بجنگد در خط مقدم میایستاد، آنجا که نیاز به نجات سیلزدگان و زلزلهزدگان احساس میشد در میانهی معرکه حضور داشت. جایی به بلند کردن بچهی شهید از روی صندلی معترض میشد و جایی دیگر از هموطن بدحجابش در برابر هجمههای نامعقول افراطیان دفاع میکرد. هم به این وریها اعتراض داشت و هم آن وریها را نصیحت و نهی مینمود. به هرکه میرسید از مرجعتقلید و همکار و همرزم و رفیق و ... می گفت: «از من راضی هستید؟»
حاج قاسم که بود که اینقدر خلق الله را جدی می گرفت؟ انگار او آن پاکیزگی مطلوبش را تنها در نیایشهای شبانهاش جستجو نمیکرد، وی حقیقتاً در میان انسانها و با آنها زیست، چنان زیستنی که پایانش جز شهادت نبود! گویی از معدود کسانی بود که حقیقتاً "زندگی" کرد؛ جنگید، عبادت کرد، عشق ورزید و رفت!
آن چه در تشییع میلیونی حاج قاسم سلیمانی مشاهده کردیم و محبوبیت فراوان ایشان در میان تمام اقشار جامعه، درواقع حاصل «سبک زندگی» آن مرد بزرگ بود. دریغا که امروز پس از حسرتی یکساله، به جای خالیاش مینگریم.
روحش شاد، یادش گرامی و راهش پُر رهرو باد.
#حلوا#توپک خرما#
...