ادامه فصل 3
_هی فری ببین جلو یکی میخوام نقش بازی کنم زایع نکن
آروم گفتم که سهیل نشنوه
اومدم تو اتاق ولی مطمئنم میاد دنبالم ;-)
_عشقم آخه من که همین 1 ساعت پیش گفتم دارم میرم خونه عموم چرا نگران شدی عزیزم
_لوس نکن منو دیگه نفسم
عوق حالم بهم خورد از طرز حرف زدنم ولی مجبورم
مجبووووور میفهمی!
_عمرم من باید برم...
_چشم گلم توهم مواظب خودت باش فداتشم خداحافظ
یه لبخند فوق العاده مرموز زدم میخواستم برم سمت در که یهو خوردم به یکی
واااااای دیدین گفتم سهیله
_چیزی شده؟
+با کی حرف میزدی؟
_بله؟
+این کی بود باهاش حرف میزدی
_اولا به شما چه ارتباطی داره؟
دوما دوستم بود
+شما همیشه برای دوست هاتون اینجوری عشوه میاین و دلبری میکنین
وای خیلی عصبی شده مثل لبو قرمز شده و دستش رو مشت کرده الانه که بزنه تو صورتم
_آره مشکلیه؟
خواستم از کنارش رد بشم
محکم دستمو کشید که افتادم روی تخت
اوه داره هندی میشه
هنوز مچم توی دستش بود و فشار میداد
_ولم کن وحشی چته اصلا به توچه
+ببین نازلی با من بازی نکن
...