عکس بورانی اسفناج

بورانی اسفناج

۱۴ شهریور ۰۰
پنج سال از زندگی ام گذشته بود، اول زندگى ام بود، بى پول شدم، رفتم خانه استادم گفتم: آقا زمانى كه شما طلبه بوده اى بى پول هم شده اى؟ گفت خيلى، گفتم يك خاطره به من بگو كه حال بيايم؛ گفت: در قم درس میخواندم وارد خانه شدم، خانمم حامله بود، جيغ كشيد كه میخواهم زايمان كنم. يا الله ماما میخواهم . میگفت دويدم توى كوچه ديدم هيچى پول ندارم، رفتم توى خانه، خانمم گفت چه كردى؟ باز آمدم توى كوچه، ديدم هيچى پول ندارم. هى رفتم خانه و آمدم توى كوچه، فكرم به هم ريخت. میگفت آيت الله العظمى بروجردى زنده بود رفتم در خانه را زدم، در را باز كردند خادم گفت چيه؟ گفتم اين نامه را بده به آقا؛ يك نامه نوشتم روى نامه اين آيه را نوشتم «وَهُزِّى إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَهِ تُسَاقِطْ عَلَيْكِ رُطَبًا جَنِيًّا» مريم يكدفعه حامله شد میخواست زايمان كند وحشتش گرفت، خدا گفت: نترس درخت خرما را تكان بده خرما تازه برايت میفرستم. گفتم اين را بده به آقا، گفت آقا رفته بخوابد، گفتم تو را به خدا اگر خوابش نگرفته آنرا بهش بده، گفت باشد. آقا هم ديده بود و خنديد گفت خانمش درد زايمان دارد و پول ندارد زود به او پول بدهيد. به من گفت: آقاى قرائتى بى پولى تو به اينجاها رسيده ؟؟ گفتم حالا حالاها خيالم راحت است من حالا حالاها پول دارم. گاهى وقتها غصه هاى ديگران را هم ببينيد، يك ديوانه توى كاشان بود میگفت همه مردم غصه دارند، اگر غصه ها را از مردم بگيريم بريزيم توى يك میدان، همه مردم میشوند بى غصه، بگوييم اى مردم بى غصه، دور میدان جمع شويد، دنيا جاى غصه است، خودتان يكى از غصه ها را برداريد؛ میگفت مردم دور میدان جمع میشوند نگاهشان به غصه هاى ديگران بيفتد میگويند آقا تو را به خدا غصه ی خودم را بدهيد. يعنى اگر غصه هاى ديگران را ببينيم میگوييم زنده باد غصه خودمان...

استاد قرائتی..


ممنونم از همراهیاتون..
دیروزم خبر فوت خانم ط .تهرانی رو شنیدم خیلی خیلی ناراحت شدم..چقدر میزهای تمیز ومرتبی برای خونوادش میچید ..بیاد همه ی عزیزانی که ناباورانه آسمانی شدند حمد آرامش بخونیم..
...
نظرات