![عکس کوکوی سبزی](https://cdn.sarashpazpapion.com/files/pictures/org/2022/11/24/138e93a739433d38fc6be954d79257736hXZ5J60V6HwDHc70.jpg)
کوکوی سبزی
۳ آذر ۰۱
#داستانک
پادشاهی با وزیر و سرداران و نزدیکانش به شکار می رفت...
همین که آن ها به میان دشت رسیدند پادشاه به یکی از همراهانش به نام جاهد گفت:
جاهد حاضری با من مسابقه اسب سواری بدهی؟
جاهد پذیرفت و لحظه ای بعد اسب هایشان را چهار نعل به جلو تاختند تا از همراهانشان دور شدند.
در این هنگام پادشاه به جاهد گفت: هدف من اسب سواری نبود، می خواستم رازی را با تو در میان بگذارم، فقط یادت باشد که نباید این راز را با کسی در میان بگذاری!!
جاهد گفت: به من اطمینان داشته باش ای پادشاه.!
پادشاه گفت: من حس می کنم برادرم می خواهد مرا نابود کند و به جای من بنشیند.
از تو می خواهم شبانه روز مواظب او باشی و کوچکترین حرکتش را به من خبر بدهی.
جاهد گفت: اطاعت می کنم سرور من.
دو سه ماه گذشت و سر انجام یک روز جاهد همه چیز را برای برادر پادشاه گفت و از او خواست مواظب خودش باشد...
برادر پادشاه از جاهد تشکر کرد و پس از مدتی پادشاه مرد و برادرش به جای او نشست...
جاهد بسیار خوشحال شد و یقین کرد که پادشاه جدید مقام مهمی به او می دهد.
اما پادشاه جدید در همان نخستین روز حکومت، جاهد را خواست و دستور کشتن او را داد.!
جاهد وحشت زده گفت: ای پادشاه من که گناهی ندارم، من به تو خدمت بزرگی کردم و راز مهمی را برایت گفتم.!
پادشاه جدید گفت: تو گناه بزرگی کردهای و آن فاش کردن راز برادرم است، من به کسی که یک راز را فاش کند، نمیتوانم اطمینان کنم و یقین دارم تو روزی رازهای مرا هم فاش می کنی.
پادشاهی با وزیر و سرداران و نزدیکانش به شکار می رفت...
همین که آن ها به میان دشت رسیدند پادشاه به یکی از همراهانش به نام جاهد گفت:
جاهد حاضری با من مسابقه اسب سواری بدهی؟
جاهد پذیرفت و لحظه ای بعد اسب هایشان را چهار نعل به جلو تاختند تا از همراهانشان دور شدند.
در این هنگام پادشاه به جاهد گفت: هدف من اسب سواری نبود، می خواستم رازی را با تو در میان بگذارم، فقط یادت باشد که نباید این راز را با کسی در میان بگذاری!!
جاهد گفت: به من اطمینان داشته باش ای پادشاه.!
پادشاه گفت: من حس می کنم برادرم می خواهد مرا نابود کند و به جای من بنشیند.
از تو می خواهم شبانه روز مواظب او باشی و کوچکترین حرکتش را به من خبر بدهی.
جاهد گفت: اطاعت می کنم سرور من.
دو سه ماه گذشت و سر انجام یک روز جاهد همه چیز را برای برادر پادشاه گفت و از او خواست مواظب خودش باشد...
برادر پادشاه از جاهد تشکر کرد و پس از مدتی پادشاه مرد و برادرش به جای او نشست...
جاهد بسیار خوشحال شد و یقین کرد که پادشاه جدید مقام مهمی به او می دهد.
اما پادشاه جدید در همان نخستین روز حکومت، جاهد را خواست و دستور کشتن او را داد.!
جاهد وحشت زده گفت: ای پادشاه من که گناهی ندارم، من به تو خدمت بزرگی کردم و راز مهمی را برایت گفتم.!
پادشاه جدید گفت: تو گناه بزرگی کردهای و آن فاش کردن راز برادرم است، من به کسی که یک راز را فاش کند، نمیتوانم اطمینان کنم و یقین دارم تو روزی رازهای مرا هم فاش می کنی.
...
نظرات
![](/assets/images/icons/icons-32.png)
دستورپخت های پیشنهادی
![کوکوی تره](https://cdn.sarashpazpapion.com/files/recipes/pictures/thumb/2019/11/16/3ltbd99ckthmenl11f7pcbfsknqhlp10ZQeAHFLfIbm14FYJ.jpg)
کوکوی تره
![کوکو استامبولی](https://cdn.sarashpazpapion.com/files/recipes/pictures/thumb/2020/09/06/plpsks6lseogcsqark4p07s36ei3lqn5kKs8EsQbJYXS9rZm.jpg)
کوکو استامبولی
![کبه سیب زمینی](https://cdn.sarashpazpapion.com/files/recipes/pictures/med/2015/12/11/de9c258e84fa2c7d13d631c6948393eeaaUJx2aIkHpbYdMF.jpg)
کبه سیب زمینی
![فلافل خوزستانی](https://cdn.sarashpazpapion.com/files/recipes/pictures/thumb/tdjkjrs4kqa2giqrebjj2i89efrti488xhnYcixuLuQkPRLV.jpg)
فلافل خوزستانی
![کوکوی سبزی با گردو](https://cdn.sarashpazpapion.com/files/recipes/pictures/thumb/1jclb9045pmhem7sh9t103fdv6o7eohcZnGOoRZWUinSIwwX.jpg)
کوکوی سبزی با گردو
![کوکو سبزی](https://cdn.sarashpazpapion.com/files/recipes/pictures/thumb/2019/09/16/lri1vst12r5ff25tkt0ks6aqcmgsh2dk13DOGhc9ksUuv4Av.jpg)