💗«به خدا اعتماد كن»
در سالى كه قحطى بيداد كرده بود و مردم همه زانوى غم بغل گرفته بودند، مرد عارفى از كوچهاى مىگذشت. غلامى را ديد كه بسيار شادمان و خوشحال است. به او گفت: «چطور در چنين وضعى مىخندى و شادى مىكنى؟!»
او جواب داد: «من غلام اربابى هستم كه چندين گلّه و رَمه دارد و تا وقتى براى او كار مىكنم، روزى مرا مىدهد. پس چرا بايد غمگين باشم در حالى كه به او اعتماد دارم؟»
آن مرد كه از عرفاى بزرگ بود مىگويد: «از خودم شرم كردم كه يك غلام به اربابى با چند گوسفند توكل كرده و غم به دل راه نمىدهد، در حالى كه من خدايى دارم كه مالك تمام دنياست و نگران روزى خود هستم...!»
"كسى كه به خدا توكل مىكند،
آرامش واقعى را از آن خود كرده است."
📚برگرفته از كتاب «من و ما!
...