عکس کیک دندونی دخترم آیسو ( عشق عمش )کپشن مهم
شقایق ولایتی
۳۷۲
۲.۲k

کیک دندونی دخترم آیسو ( عشق عمش )کپشن مهم

۲۶ اردیبهشت ۰۲
سلامی مجدد پر عشق🖐😍این کیک حدودا برای ۲ سال پیشه که آیسوی عمه دندون درآورده بود و برای جشن دورهمیمون این کیکو آماده کردم🥰انقدر عجله ای و یهویی شد اصلا نفهمیدم چجوری خامه کشی و تزئین کردم اصلا وقت نشد دورای اضافه کیکو برش بزنم بعد خامه کشی کنم که صاف بشه 😑 بخاطر همین تا الان عکسشو نمیخواستم پست کنم ولی خب اینا هنرای اولمن و باعث افتخارمه که اینجا به عنوان یادگاری برای همیشه بمونه😍
بمونه بیادگار که وقتی پیرشدم و سنم رفت بالا یادم بیفته و خوشحال بشم 😍🤣💜که برای آیسوم کیک دندونی آماده کردم🥰
خوشحال میشم لایکش کنید عزیزای من😘😘💜💜
🌷🌷🌷
داستان کوتاه

مرد جوانی از دانشکده فارغ التحصیل شد .

ماه ها بود که ماشین اسپرت زیبایی پشت شیشه های یک نمایشگاه به سختی توجهش را جلب کرده بود و از ته دل آرزو می کرد که روزی صاحب آن ماشین شود.

مرد جوان از پدرش خواسته بود که برای هدیه ی فارغ التحصیلی آن ماشین را برایش بخرد.او می دانست که پدرش توانایی خرید آن را دارد.
بالاخره روز فارغ التحصیلی فرا رسید و پدرش او را به اتاق مطالعه ی خصوصی اش فرا خواند و به او گفت :
من از داشتن پسر خوبی مثل تو بی نهایت مغرور و شاد هستم و تو را بیش از هر کس دیگری در دنیا دوست دارم .
سپس یک جعبه به دست او داد.پسر کنجکاو ولی نا امید جعبه را گشود و در آن یک انجیل زیبا که روی آن نام او طلا کوب شده بود یافت .
با عصبانیت فریادی بر سر پدر کشید و گفت : با تمام مال و دارایی ای که داری ، یک انجیل به من می دهی ؟
کتاب مقدس را روی میز گذاشت و پدر را ترک کرد.
سال ها گذشت و مرد جوان در کار و تجارت موفق شد.خانه ی زیبایی داشت و خانواده ای فوق العاده.
یک روز به این فکر افتاد که پدرش حتما خیلی پیر شده و باید سری به او بزند.
از روز فارغ التحصیلی دیگراو را ندیده بود.
اما قبل از این که اقدامی بکند ، تلگرافی به دستش رسید که خبر فوت پدر در آن بود و حاکی از این بود که پدر تمام اموال خود را به او بخشیده است.
بنابراین لازم بود فورا خود را به خانه برساند و به امور رسیدگی نماید.
هنگامی که به خانه ی پدر رسید ، در قلبش احساس غم و پشیمانی کرد.اوراق و کاغذ های مهم پدر را گشت و آن ها را بررسی نمود و در آن جا همان انجیل قدیمی را بازیافت.
در حالی که اشک می ریخت انجیل را باز کرد و صفحات آن را ورق زد و کلید یک ماشین را پشت جلد آن پیدا کرد .
در کنار آن یک برچسب با نام همان نمایشگاه که ماشین مورد نظر او را داشت وجود داشت.روی برچسب تاریخ روز فارغ التحصیلی اش بود و روی آن نوشته شده بود :
تمام مبلغ پرداخت شده است.
هیچوقت تو این دنیا بخاطر مال و‌ملال و هدیه ، قلب بهترین و عزیزترین آدمای زندگیتون که مخصوصا اون شخصا پدر مادرتون هستن رو‌نشکنید 😔 همیشه یادتون باشه پدر مادر درس بزرگی به فرزنداشون میدن که این آقا پسر از اون درس جا موند متاسفانه🥹هیچوقت عجول نباشید و کم کم برید جلو💜نه اینجوری یهویی که فکر کرده بود پدرش فقط یه انجیل داده 🥹اون کتاب رو هدیه داد تا پسرشو امتحان کنه ولی پسر خیلی راحت قلب پدرشو‌شکست😞
...
نظرات