لطفا و حتما کمشن مطالعه شود
#قرار_معنوی#سرلشگر_خلبان_آزاده_شهید_حسین_لشگری#اللهم_عجل_لولیک_الفرج_والعافیه_والنصر_بحق_مولاتنا_زینب_ساول از همه تشکر کنم از کاربر مامان ماءوا با دستور نان شکلاتی ۳نان که باهاش این رول رو درست کردم و میتونم بگم تکه ای از بهشت بود با بافتی عالی
و اما بعد
چه عاشقانه آمدند و چه صادقانه گام در مسلخ عشق نهادند. خلبانانی که گویی با خود و با این ملت آزاده و آن یار سفر کرده، عهدی ناگسستنی داشتند و اینگونه است که در یادها جاودانه ماندهاند. ماندنشان به رفعت آبی آسمان و ژرفای آبهای نیلگون خلیج فارس میماند، تا خاری باشند در چشم دشمنان و طمعورزان به این دیار کهن.
شهید حسین لشگری در سال 1331 در روستای ضیاءآباد از توابع قزوین به دنیا آمد. او در شهریور 1359 به اسارت نیروهای عراقی درآمد و در زندان زرباطیه دوران اسارت خود را سپری کرد. وی بعد از حدود 17 سال در فروردین 1377 آزاد شد و به میهن بازگشت. او با 70 درصد مجروحیت عاقبت در مردادماه سال 1388 به درجه شهادت نائل آمد.
حسین لشگری اولین خلبان ایرانی بود که به اسارت در آمده بود و عراقیها میخواستند قدرت تحمل شکنجه خلبانان ایرانی را محک بزنند. برای همین میخواستند به هر نحو ممکن لشگری را به حرف بیاورند. پس از اینکه وصل کردن برق جواب نداد، مچ پاهای او را محکم بستند و شروع کردند به فلک کردن با کابل. اما لشگری با توکل به خدا ساکت ماند. او به هیچ وجه قصد حرف زدن نداشت. آن قدر او را فلک کردند تا از هوش رفت. وقتی به هوش آمد دید در سلولی بسیار کثیف که دیوارهای جگری رنگ دارد افتاده. کمی بعد یک نقشه مقیاس بزرگ از ایران به همراه یک خودکار از دریچه توی سلول افتاد و صدای نگهبان میآمد که میگفت: سرگرد دستور داده هر چه فرودگاه و پایگاه و باند پروازی دارید روی نقشه مشخص کن! تا یک ساعت دیگر میآیم آن را میبرم.
خودکار و نقشه را به کناری انداخت و به فکر فرورفت و زمزمه کرد: با شما همکاری نمیکنم. کمی بعد نگهبان وارد سلول شد و او را به اتاق مدیر زندان برد. او سرگردی مؤدب بود که انگلیسی را به خوبی صحبت میکرد. نقشه را که نگهبان به دستش داده بود نگاهی کرد و گفت: هیچکدام از پایگاههای خودتان را مشخص نکردهای؟ لشگری جواب داد: برابر قرارداد ژنو شما فقط میتوانید ۴ الی ۵ سوال از من بپرسید شامل اسم، درجه، هواپیما، پایگاه و فرمانده.
سرگرد با آرامش سیگاری به او تعارف کرد و از کشوی میزش یک نقشه درآورد که لشگری با نگاه کردن به آن مبهوت ماند. تمام پایگاههای ایران با رنگهای مختلف نشانه گذاری شده بودند. ارتفاع و سمتی که یک خلبان برای رسیدن به پایگاه نیاز داشت، بنزین مصرفی، سمت باد و سرعت مورد نیاز به صورت دقیق و مرتب مشخص شده بود. از نظر پروازی و ناوبری نقشه کاملی بود و این برای خلبانان عراقی یک امتیاز بزرگ به حساب میآمد. سرگرد که با غرور و تکبر لبخند میزد، به لشگری نزدیک شد و گفت: ما حتی اطلاعاتی بیشتر از این را هم در مورد نیروهای مسلح شما داریم و هر وقت بخواهیم از آن استفاده میکنیم.
سالها تحمل رنج اسارت و دوری و بی خبری از خانواده حسین را آنچنان مشتاق وطن کرده بود که بی درنگ با شنیدن نام ایران چیزی در گلویش چنگ میانداخت و اشک در چشمانش حلقه میزد. تمام این سالها را به امید دیدن دوباره وطن و خانواده بخصوص پسرش علی که هنگام وداع ۸ ماهه بود، طی کرده بود.
بالاخره انتظار پس از ۱۸ سال سر رسید و صبح روز ۱۷ فروردین ۱۳۷۷ به سمت مرز حرکت کردند. ۱۰۰ متر مانده به مرز او را به داخل یک دفتر راهنمایی کردند. در آنجا خبرنگاران صلیب سرخ سوالاتی کردند و او پاسخ شان را داد. یکی از کارشناسان صلیب سرخ به او گفت: میخواهم یک گفت و گوی خصوصی داشته باشیم. حسین گفت: بپرسید! او گفت: میخواهی به هر کشوری که دوست داری پناهنده بشوی؟ ما از لحاظ مادی و سیاسی تو را تأمین و حمایت میکنیم. حسین گفت: من ۱۸ سال شرایط سخت اسارت را تحمل کردم به امید اینکه روزی به کشورم بازگردم. از شما خواهش میکنم حتی اگر در این چند ساعت باقیمانده از دنیا رفتم، جنازهام را به کشورم بازگردانید. سپس حسین به همراه سرلشکر حسن به سمت مرز حرکت کردند. ۱۰ متر مانده بود به مرز که دو نفر از صلیب سرخ به آنها اضافه شدند… وقتی از مرز عبور کرد ایستاد. امیر نجفی حلقه گلی به گردنش آویخت و صورتش را بوسید. مسئولانی که در آنجا حضور داشتند او را در آغوش کشیدند. جمعیت او را روی شانه بلند کردند و با شعار لشگری قهرمان خوش آمدی به ایران او را به سمت جلو بردند.
دیدار با خانواده و گرفتن لقب سید الاُسراء
سرود جمهوری اسلامی ایران توسط گروه موزیک نواخته شد. فردای آن روز به همراه دژبان ارتش به طرف بیت رهبری حرکت کردند. امیر نجفی گزارشی از چگونگی آزادی آزادگان دادند و در مورد قدمت اسارت حسین و اینکه او طولانیترین اسارت را داشته پیشنهاد کردند که مقام معظم رهبری او را به عنوان سید الاُسرا مفتخر نمایند. ایشان نیز تأیید نمودند و در پایان مقام معظم رهبری درجات را به ایشان اعطا کردند. ایشان فرمودند: از همه بیشتر غم و رنج این آقای لشگری بود که ما هر وقت به یاد ایشان میافتادیم، حقیقتاً غمی دلمان را میگرفت. هجده، نوزده سال، زمان بلندی است. زمان کمی نیست که ایشان در چنگ دشمن بودند و بحمدالله صبر و استقامت کردند. امیدواریم خدای متعال به همه شما اجر دهند و موفقتان بدارد و انشاءالله خانوادههای شما و والدینتان را مشمول رحمت و خیر کند.
سرلشکر حسین لشگری در نهایت در بامداد روز دوشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۸۸ دار فانی را وداع گفت.
و ما مدیون انسانهایی آزاده هستیم که بی منت برای از دست نرفتن ذره ای از خاک ایران و برای کنار نرفتن ذره ای از حجاب زن ایرانی جان با ارزششون رو فدا کردند
و
حتما در صحرای محشر باید پاسخگوی خیانت در امانت (بی حجابی) باشیم
ممنون که وقت گذاشتین و کپشن رو مطالعه کردین
لطفا برای سلامتی و تعجیل در فرج ۳ صلوات قرائت بفرمائید
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم