عکس حلوا زنجبیلی
سَـــــلویٰ
۷۱
۳.۳k

حلوا زنجبیلی

۲۰ دی ۰۲
حدودا پنج ساله  بودم که همراه خانواده رفته بودیم قم برای زیارت و در مسافرخانه ای نزدیک حرم مستقر شدیم.

بچه اول خانواده بودم و حرفم و نازم خریدار داشت. عصر یکی از روزها، من و مادرم با هم راه افتادیم به طرف حرم و دیدن بازارچه های اطراف که خیلی هم شلوغ و درهم و برهم بود.

او جلوتر از من حرکت می کرد و من گوشه چادرش را گرفته بودم و در حالیکه با دست راستم بستنی قیفی می خوردم، دنبال او راه می رفتم. آن  زمان چادر مشکی فراگیر نشده بود و اغلب زنانی که برای زیارت می آمدند از چادرهای رنگی با گل بوته های ریز استفاده می کردند.

در عالم کودکی و بازی گوشی، گاه حواسم پرت می شد و از مادر عقب می ماندم و چادرش را ول می کردم و بعد دوباره می دویدم و می گرفتم و ادامه می دادم. چند باری این اتفاق افتاد تا اینکه دفعه آخر به اشتباه چادر دیگری را گرفتم و از آن محل دور شدم.

یادم نیست که من چادر را کشیدم یا آن زن  مسیرش را کج کرد که ناگهان ایستاد و برگشت و به من خیره شد. دیدم که ای دل غافل، چادر همان چادر است اما این زن، مادر من نیست. بند دلم پاره شد.

شروع کردم به فریاد زدن و گریستن و دویدن. زبان حرف زدن نداشتم و بچه روستا هم بودم و اولین بار بود که این همه آدم غریبه درو و اطرافم را گرفته بودند. قلبم مثل، قلب بچه گنجشک اسیر شده ای، می تپید.

ما را از بچه دزد و این حکایت های شهری هم ترسانده بودند و اجازه نمی دادم که کسی به من نزدیک شود و کمک کند. بالاخره یک آقایی من را به زور گرفت و روی دست بلند کرد که اگر کسی دنبالم می گردد، ببیند و پیدا کند.

چند دقیقه بعد، مادرم گریان و هراسان از راه رسید. صورتش مثل گچ سفید شده بود و چشمانش به قرمزی آهن گداخته بود. دستهایش می لرزید و دندان هایش بی اختیار به هم می خورد. خلاصه مثل  مرغ سر کنده بود. من را در درآغوش گرفت و همانجا  نشست. برایش آب آوردن تا حالش بهتر شود

این حادثه تا آن تاریخ، یکی از تلخ ترین و هولناک ترین، رویدادهای عمر من بود. گم کردن مادر تبدیل به کابوس شبانه من شده بود. شب ها خواب می دیدم که در جایی دور و در خیابانی شلوغ  و غریب، گوشه چادر گلدار مادرم از دستم رها شده و یا صاحب آن چادر گلدار، مادر من نیست.
روزگار گذشت وگذشت ویک‌روز صبح واقعا مادرم را گم کردم..

دست نوشته ی یک فرزند☝️


بیاد مادرانی که حسرت بودنشان در دل کودکانشان مانده است..خدا کند هیچ مادری از کودکش گم نشود..
تسلیت به خانواده های داغدار روزهای اندوه دی..🖤

سلام عزیزان همراه ..
ممنونم از همراهیتون..
انشاءالله عمر مادرانتون پربرکت باشه..واگه آسمانی شدن دعاشون روشنا بخشه زندگیاتون..

این حلواها حلوا زنجبیلی هستند که برا چهلم خواهر همسری درست کردم..
دو تا دیس عین همینی که تو تصویر هست..


حلوا زنجبیلی برای ۳۰۰ نفر
https://sarashpazpapion.com/recipe/20dbe5f9bd16ac74441fea4cf997253d


مال من نصف دستور بود حدودا ۱۲۰تایی شد..چون قالبم بزرگتر بود..

...