عکس اسنک موز و خرما
سَـــــلویٰ
۷۳
۳.۱k

اسنک موز و خرما

۱ ماه پیش
از بچگی بهم یاد داده بودن دعا رو باید با حضور قلب خوند تا قبول بشه، در نهایت توجه...

امشب با خودم فکر میکردم چرا هیچ وقت بهم یاد ندادن چطور با حضور بچه ها به حضور قلب برسم؟

وضو میگیری رو به قبله می نشینی و کتاب خدا رو رو به روی صورتت باز میکنی و میخونی، االهم انی اسئلک به کتابک المنزل...

دلت داره کم کم اماده میشه...
مصحف رو می بندی و بر سر میگذاری و میخونی، اللهم به حق هذا القران...
بک یا الله
بک یاالله

مامان من دستشویی دارم!!

یه نگاه به بچه که این پا و اون پا میکنه، یه نگاه به در خروجی مسجد و دستشویی که حتی نمیدونی کجاست، یه نگاه به نوزاد توی بغلت و دخترکی که سرش رو به بازوت تکیه داده،
همه توجه و حضور قلبت رو میپرونه.
حضور قلب که هیچ حتی همون چهارتا خواسته و حاجت دنیاییت هم از ذهنت پاک میشه
تجربه بهت یاد داده اگر الان قرآن سر نگرفتی ممکنه دیگه تا سحر فرصتش پیش نیاد

حاج آقا داره پشت بلندگو هنوز بک یا الله میگه اما تو تصمیم میگیری خودت تند تند همه قسم ها رو بخونی و بعد بچه رو ببری ...
با سرعت نور داری اسامی ائمه رو هر کدوم ده مرتبه صدا میزنی و وسطش چند بار سر تکون میدی برای بچه ات که باشه، الان میریم و همزمان این فکر به ذهنت میاد که در مقدمه غالب ادعیه نوشته با حضور قلب خوانده شود و تلاش کنید اشکتون جاری بشه، شده حتی قد بال مگسی...

حضور قلب؟ اشک؟
تو ته تهش بتونی حواست رو جمع کنی، ترتیب امام ها رو جا به جا نگی و همزمان باهاش فکر کنی نوزاد رو با خودت ببری یا بگذاری بمونه؟ کجا بگذاریش که زیر پا نیاد، به کی بسپری بچه ها رو، کیف چکار کنی؟ راستی کفش های پسرت کجاست چون که وقت ورود با پدرش بوده و هزار فکر و خیال دیگه.( دکتر ارنست امشب کشیک بودن و نمیشد که ما رو کامل همراهی کنن)

بزرگش میکنم؟
نه به قرآن
این داستان زندگی آشنای غالب ما مادران چند فرزندیه

میخوام غر بزنم یا منت بگذارم؟
نه به والله، که داشتن این بچه ها آرزو و تصمیم خودمون بوده و خوب می دونیم برای لحظه لحظه این ها چقدر خدا اجر برامون مینویسه، برای همین بک یالله های از ته قلب اما بدون حضور قلبمون❤

پس چرا دارم این ها رو می نویسم؟

من و بقیه مادران این قصه ها رو کامل از بریم، غالبمون حتی لحظات بسیار پیچیده تر و سخت تری رو هم با بچه هامون تجربه کردیم و دم نزدیم🤐

مخاطب این نوشته ها اتفاقا بیشتر آقایون هستن.
اون آقایونی که وقت ساختن مسجد سالن بزرگ و دلباز طبقه همکف رو با سقف بلندش رو میکنن مردونه و ما خانومها و مادران رو با چند تا بچه قد و نیم قد و کلی ساک و وسیله میفرستن تو یک سالن کوچک و قناس تو طبقات بالاتر گاهی حتی بدون آسانسور!!😔

مخاطب این نوشته ها اون دسته از آقایونی هستن که تو صف خرید ابمیوه و بستنی وقتی میبینن یه خانومی بچه به دست با فاصله از نفر جلویی ایستاده تا تنه نخوره خودشون رو بدون کوچکترین عذاب وجدانی جلوی اون خانوم جا میزنن و یه تنه هم روش.😤

مخاطب این خاطرات اتفاقا آقایونی هستن که موقع رانندگی و پارک کردن تو خیابون و راه گرفتن وسط بلوار تا میبینن راننده ماشین کناریشون خانومه یه بوق بلند و یه ناسزا آبدار حوالش می کنند، بهش راه نمیدن یا جای پارکش رو میگیرن😕


مخاطب این پیام ها آقایونی هستن که تو خونه به قدری که لازمه به همسرشون، مادر فرزندانشون کمک نمیکنن و صدای دو تا بشقاب جا به جا کردنشون گوش فلک رو پر میکنه و غبغبشون رو پر باد.

و بی شمار مثال دیگه...


کاش قبل تمام ادعیه مینوشتن شرط قبولی دعا، حضور قلب و نداشتن شاکی خصوصی است...

با تشکر از همه آقایونی که اهل مراعات اند.

نوشته ی دکتر_موتا ..دکتر دندانپزشکی که در آلمان زندگی میکنن
...
نظرات