-تابستان؟
به اشتیاق کودکانه میماند، به جسارتِ زمین، به سماجتِ آفتاب، به سبزینگیِ برگ، به رویش هزار بارهی گیاه.
تابستان به صدای عبور آرامِ آب میماند، به آوای شبانهی جیرجیرکها، به وزش باد از میان برگها، به سرخوشیِ کفشدوزکها، شاپرکها، زنبورها...
تابستان، به آغوش مادرانه میماند، گرم است و پناه دهنده، سبز است و امیدبخش، ژرف است و لطیف...
تابستان آرام است، انگار دخترکی عروسکهاش را در گرمای یک بعد از ظهر داغ، زیر سایهی درخت نارون نشانده، چای ریخته و مادرش را به مهمانیِ کودکانهاش دعوت کرده.
همینقدر ساده،
همینقدر آرام،
همینقدر صمیمی
همینقدر خوب.
...