شکلات شونیز خانگی

۲.۲k لایک
۱۳ نظر
🔘 داستان کوتاه

گوزنی بر لب آب چشمه ای رفت تا آب بنوشد.
عکس خود را در آب دید، پاهایش در نظرش باریک و اندکی کوتاه جلوه کرد.
غمگین شد.
اما شاخ های بلند و قشنگش را که دید شادمان و مغرور شد.
در همین حین چند شکارچی قصد شکار او کردند.
گوزن به سوی مرغزار گریخت و چون چالاک می دوید، صیادان به او نرسیدند ٬ اما وقتی به جنگل رسید، شاخ هایش به شاخه ی درخت گیر کرد و نمی توانست به تندی فرار کند.
صیادان که همچنان به دنبالش بودند سر رسیدند و او را گرفتند.
گوزن چون گرفتار شد با خود گفت:
دریغ پاهایم که از آن ها ناخشنود بودم نجاتم دادند، اما شاخ هایم که به زیبایی آن ها می بالیدم گرفتارم کردند.

چه بسیارند در زندگی چیزهایی که از آنها خوشمان نمی آید ولی مایه خوشبختی و آسایش ما هستند و بالعکس چه چیزهایی که داریم و یا دوست داریم داشته باشیم اما مایه بدبختی و عذاب ما هستند. تمام تلاشمان را برای داشتن زندگی بهتر انجام دهیم اما همواره به حکمت های خداوند راضی باشیم.

─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─

نظرات

سلام شکلاتاتون خیلی چشم نوازن😊میتونم از شما چند تا سوال بپرسم مدت ماندگاری وروش ماندگاری این شکلاتا چجوریه،آیا واقعا خوشمزه ان،واینکه من میتونم از فندق که کمی نمک داشته باشه استفاده کنم
چشم
سلام
واقعا داستان هاتون قشنگع 👌👌👌
👍👍👍👍
مشاهده سایر نظرات