عکس حلوا زنجبیلی و روایت دردناک از دو حادثه غم انگیز...
خاطره
۴۷۱
۲.۴k

حلوا زنجبیلی و روایت دردناک از دو حادثه غم انگیز...

۲۹ خرداد ۹۹
سلام گلابتونا..روزتون بخیر..اصلا دوست نداشتم وندارم پستای غم انگیز براتون بفرستم ولی خُب چی میشه کرد گاهی آدما برای یه درد دل ،گاهی برا کم کردن حجم اندوه مجبورن یک گوشه از غماشونو کنار یه رفیق مجازی به خاطره ی روزگار بسپارن....
تو این هفته های اخیر درست بعد از فوت پدر بزرگم...... شوهر خواهر همسری در عین ناباوری از دنیا رفتن😔😔...بعد از مدتها رفته بودن خونه تنها دخترشون مهمونی که متاسفانه ایست قلبی کردن..وچه سخته برای یه دختر داشتن مهمون عزیزی که بدرقش تلخ ودردناک باشه..تو شوک از دست دادنشون بودیم که خبر دار شدم یکی از دانش آموزای ده سال پیش مدرسمون ،بهمراه خونوادش تصادف کردن..خودش..همسرش ودو دخترش وخواهر کوچیکتر از خودش که هنوز ازدواج نکرده بوده.. همگی در یه لحظه از دنیا رفتن....وای خدای مهربان...😔😔😔😔

چقدر باید اشک داشته باشی تا گریه کنی
برا ۷ ساله ای که به مدرسه نرفت
برا شیرخوار ۴ ماهه ای که آخرین قطره شیرش ،مزه خون داد
برا مادری که کنار دختراش وخواهرش جون داد..
برا پدری که خونوادشو تا منزل آخر بدرقه کرد..
برا خونه ی نوساختی که صاحباش دیگه توش برنگشتن..
وبرای همه دردها...😔😔😔😔




شنیدن این خبر برای منی که فقط یکسال معلمش بودم اونقدر سخت ودردناک هست که یکی دو روز دل ودماغ آشپزی رو از دست دادم...میدونم همه اینها مصلحت وحکمت خداست..میدونم تو این روزگار سخت کرونایی گفتن از خبرهای بد اصلا خوب نیست ..میدونم هر کسی در هر جایی به نحوی گرفتاری داره..ولی من براتون نوشتم تا بواسطه همین قلم زدن ،یکم از حجم اندوه تلنبارشده در قلبمو کم کنم واگه الان ...اینجا.. کنارتونم بخاطر رها شدن از هجمه اندوه های زیاده..واقعا که

آه از غمی که تازه شود با غمی دگر...😔😔



برای شادی روح همه اسیران خاک،بویژه اونهایی که در اوج جوانی دفتر زندگیشون بسته شده یه فاتحه بخونیم...
...