عکس کیک لیمو ترش با دستور مامان حناوحسام
نورا و صدرا
۱۹
۴۴۸

کیک لیمو ترش با دستور مامان حناوحسام

۲۶ مرداد ۹۹
❇️"امام جماعت دزد" !!

✳️یکی از دوستان نقل می‌کرد که
شخصی که حافظ قرآن کریم و
فرد باسوادی بود در یکی از
مساجد مسؤولیت امامت جماعت
را پذیرفت.
مردم محل از او استقبال بسیار
زیادی کردند و هر خانواده تلاش
می‌نمود که امام جماعت،میهمان
خانه‌ٔ او شود خصوصا در ماه
مبارک رمضان!
از جمله یکی از اهالی که در روزهای
پایانی رمضان،امام را به افطار
دعوت نمود.

✳️امام جماعت دعوت او را
اجابت نموده به خانه‌اش رفت و
میزبان از او به گرمی استقبال
نموده و بی‌نهایت مورد عزت و
اکرام قرار داد.
امام جماعت بعد از افطار در حق
میزبان و خانواده‌اش دعا نموده،
مرخص شد.

✳️زمانی که خانم میزبان،نظافت
خانه را شروع کرد به یادش آمد
که در طاقچهٔ اطاق مقداری پول
گذاشته بود.
ولی پولی ندید!
تمام اطراف اطاق را جستجو کرد
اما پول را نیافت.

✳️خانم از شوهرش سوال کرد:
آیا تو پول را برداشتی؟
شوهر جواب داد:
نه!
بعد از فکر زیاد به این نتیجه رسیدند
که به غیر از امام جماعت،هیچکس
به خانه‌ٔ شان در این مدت نیامده است
به همین خاطر تنها متهم همان امام
جماعت است!

✳️میزبان بسیار عصبانی شد و
گفت:
چطور امکان دارد که امام جماعت
چنین کاری را انجام دهد؟
در حالی که او را به خانه‌ٔ خود
دعوت کرده‌ام و به احترام ماه
مبارک رمضان او را اکرام و عزت
نموده‌ام.
او می‌بایست پیشوا و الگو باشد
نه دزد!

✳️با وجود خشم و غضب زیاد،
آن قضیه را پنهان کرد و از روی حیا
نتوانست با امام جماعت روبرو شده
و موضوع را مطرح کند
ولی از امام جماعت دوری مینمود
تا مجبور به سلام دادن و سخن گفتن
با او نشود.

✳️بعد از گذشت یک سال،دوباره
ماه مبارک رمضان آمد و مردم با
همان شور، شوق، علاقه و اخلاص
امام جماعت را به خانه‌های شان
جهت افطار دعوت کردند و زمانی
که نوبت دعوت امام به خانه‌ٔ این
شخص رسید،قضیه سرقت پول
به یادش آمد و با خانم خود مشورت
کرد که آیا امام را دعوت کند یا خیر؟

✳️از آنجایی که خانم آن شخص،
زن صالح و نیکوصفتی بود
شوهرش را تشویق نمود تا او را
دعوت کند و گفت:
شاید از روی احتیاج آن پول را
برداشته باشد به همین خاطر باید
او را مورد عفو و بخشش خود
قرار دهیم،شاید که خداوند متعال
ما را هم ببخشد.

✳️"مال باخته"،امام جماعت را به
افطاری دعوت نمود ولی در پایان
افطاری نتوانست خود را نگه دارد
و میهمان را مورد خطاب قرارداد
و گفت:
روحانی محترم!
شاید متوجه شده باشید که در
طول یک سال گذشته رفتار من
در قبال شما تغییر کرده...
روحانی گفت:
بلی،ولی فراموش کردم علت آن را
جویا شوم زیرا بسیار مشغول کار
و تلاش بودم.

✳️میزبان گفت:
از شما یک سوال میکنم امید است
که جواب واضح بدهید.
سال قبل و در ماه مبارک رمضان
خانم من مقداری پول را بالای
طاقچهٔ اطاق پذیرایی گذاشته بود
و فراموش کرده بود که آن‌ را
بردارد ولی آن پول بعد از رفتن شما
مفقود شد و با آنکه جستجوی بسیاری
کردیم نتوانستیم پول را پیدا کنیم!
حالا بگویید آیا شما آن را برداشتید؟
امام جماعت گفت:
بلی!
من آن را برداشته بودم!

✳️صاحبخانه از این جواب صریح،
مبهوت،متعجب و حیران شد.
ولی میهمان سخنان خود را ادامه
داده گفت:
وقتی که در اطاق تنها بودم دیدم
پنجره باز است،باد تندی هم وزید
و پول‌ها را پراکنده و پخش کرد.
به همین خاطر پول‌ها را جمع نمودم
و دقت کردم که اگر پول‌ها را
زیر فرش و یا روی طاقچه بگذارم
ممکن است شما آن را پیدا نکنید
و یا باز باد آنها را پراکنده کند.

✳️در این موقع امام جماعت سر خود
را اندوهگین تکان داده به گریه افتاد.
و در ادامه صاحبخانه را خطاب
قرار داده گفت:
به نظرت من برای چه چیزی
اندوهگینم و گریه می‌کنم؟
هرگز به خاطر تهمت دزدی که به من
میزنی گریه ‌نمیکنم؛
اگر چه این تهمت دردناک است ولی
من بخاطر این گریه می‌کنم که
یک سال گذشت و هیچ یک از شما
صفحه‌ای از "قرآن کریم" را هم
نخواندید و اگر "قرآن کریم" را یکبار
باز می‌کردید،پول را در آن پیدا
می‌کردید!

✳️صاحب خانه با عجله قرآن کریم
را آورده،باز کرد و پول ها را کامل
در آن یافت!

☑️راستی تواین روزا چقدر "قرآن"
میخونیم،به یاد میاریم...!!
...
نظرات