گاهی_یک_تلنگر_کافیست
گناهی بود که علاقهی زیادی به ارتکابش داشتم. یه شب که خونه خالی بود و میل گناه هم زیاد شده بود به شکل اتفاقی شرایط ارتکاب اون گناه برای من مهیا شد. با ولع تمام رفتم سمتش و دو قدمی انجامش بودم. نزدیک اربعین بود و تا حالا کربلا نرفته بودم،اربعین دو سال پیش. شب بود و خونه خالی و کمی از اذان مغرب گذشته بود. یک دفعه یادم افتاد که امسال با خودم گفته بودم خوبه امسال برم کربلا؛ یه کم از شوق گناه کم شد اما همچنان علاقه به انجامش داشتم.
🔘به امام حسین علیه السلام گفتم این گناهو نمیکنم تو منو برسون کربلا.
اون سال تنهای تنها فقط خودم با وجود اینکه ۱۹ سالم بیشتر نبود راهی کربلا شدم.
نه پولشو داشتم نه شرایطشو اما همه چی خودش جور شد، منی که پول سفر نداشتم کلی هم اضافه آوردم.
نمیدونید چه عنایاتی دیدم در سفر
هر جا گیر افتادم متوسل به مادر امام زمان میشدم و فورا مشکل حل میشد.
من زیاد به فکر امام حسین علیه السلام و مخصوصا حضرت عباس علیه السلام نبودم و فقط به عنوان یک شیعه دوستشون داشتم.
🖤اما از بعد اون سفر طوری شیفته اباعبدالله علیه السلام شدم که هر لحظه ازم بپرسن میخوای کجا باشی میگم بین الحرمین.
نقل از کانال استاد قرائتی..🥀🥀🥀
اينم نقل از دستور پختام😐😅👇
اسموتی کاکائویی
https://sarashpazpapion.com/recipe/2e8ff686f5a6731f197821b7120f2c57