عکس حلوا وکپشن وحکایت عکس تکراری..
خاطره
۶۵
۲.۳k

حلوا وکپشن وحکایت عکس تکراری..

۴ آبان ۹۹
اسمش عبدالمطلب اکبری بود.
زمان جنگ توی محل ما مکانیکی می‌کرد و چون کر و لال بود، خیلیا مسخره‌ش می‌کردن.
یه روز رفتیم سر قبر پسر عموی شهیدش ”غلامرضا اکبری“.

🔹عبدالمطلب کنار قبر پسر عموش با انگشت یه چارچوب قبر کشید و توش نوشت ”شهید عبدالمطلب اکبری“!
ما هم خندیدیم ومسخره‌ش کردیم! هیچی نگفت فقط یه نگاهی به سنگ قبر کرد و با دست، نوشته‌‌ش رو پاک کرد و سرش رو انداخت پایین و آروم از کنارمون رفت…

🔸فردای اون روز عازم جبهه شد و دیگه ندیدیمش. ۱۰ روز بعد شهید شد و پیکرش رو آوردن.
جالب اینجا بود که دقیقا جایی دفن شد که برای ما با دست قبر خودش رو کشیده بود و مسخره‌ش کردیم!

🔹وصیت نامه‌ش خیلی سوزناک بود؛ نوشته بود:
” بسم الله الرحمن الرحیم “
یک عمر هر چی گفتم به من می‌خندیدن!
یک عمر هر چی می‌خواستم به مردم محبت کنم، فکر کردن من آدم نیستم و مسخره‌‌م کردن!
یک عمر کسی رو نداشتم باهاش حرف بزنم، خیلی تنها بودم.
اما مردم! ما رفتیم. بدونید هر روز با آقام امام زمان (عج) حرف می‌زدم.
آقا خودش گفت: تو شهید میشی...

#شهید_عبدالمطلب_اکبری


در مورد عکسم بگم👇
اصلا دوست ندارم از یه خوشمزه عکس تکراری بفرستم مگه اینکه از زاویه متفاوت باشه وفقط توی یه پست باشه..عکس این حلواها رو‌ روز شهادت امام رضا علیه السلام براتون فرستادم..بعد داشتم گوشیمو نگا میکردم دیدم‌تا من برم عکس کبوتر پیدا کنم حنا جون چند تا عکس گرفته ..الان این عکس ،هنر عکاسی حنا جونه..بیشتر از عکس خودم بدلم نشست برا شمام فرستادم ببینین..
امروزم که روز شهادت امام حسن عسگری علیه السلام هست..تو این روز عزیز التماس دعا عزیزان..
...