عکس پاپ کیک قالبی  و عید مباهله..
سَـــــلویٰ
۹۸
۳.۶k

پاپ کیک قالبی و عید مباهله..

۱۳ مرداد ۰۰
میان باطل و حق باز هم مجادله شد
گذاشت پا به میان عشق
و ختم قائله شد

محمد آمد و اهل کساء را آورد
ورق ورق کتب کفر،
برگ باطله شد

محمد آمد و با پنج پاسخ محکم
جواب گوی هزاران
هزار مسئله شد

چه دید اسقف نجران درون انجیلش؟
که بین راه پشیمان
از این معامله شد

خدا به خلق جهان حرف آخرش را زد
و حرف آخر او،
آیه ی مباهله شد..

🕊️🕊️🕊️🕊️🕊️🕊️🕊️🕊️🕊️🕊️🕊️🕊️🕊️🕊️🕊️🕊️
مباهله،
داستان فضیلت
اهل بیت رسول خداست؛

آنجا كه خدا
فرمان داد تنها زنان و فرزندان
و جانهایتان
را به میدان بیاورید؛

با رسول خدا(ص)،
تنها فاطمه(س) وحسن(ع)
وحسین(ع) و علی(ع) ماندند!

روز مباهله،
روز عزت و افتخار
شیعه مبارک باد..


🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹


یداستان شنیدنی وخوندنی 👇👇

تو "تبریز" و قبل انقلاب یه گروه تصمیم گرفتن برن "پا بوس امام رضا" علیه السلام.

رئیس کاروان چند روز قبل حرکت تو خواب دید که امام رضا فرمودند داری میای "ابراهیم جیب بر" رو هم باخودت بیار.

"ابراهیم جیب بر کی بود؟!"

از اسمش معلومه "دزد مشهوری" بود تو تبریز که حتی کسی جرأت نمی کرد لحظه ای باهاش همسفر بشه چون سریع جیبشو خالی می کرد!

حالا امام رضا در خواب بهش گفته بودند اینو با "خودت بیارش مشهد!"

رئیس کاروان با خودش گفت:
خواب که "معتبر" نیست تازه اگه من اونو بیارم کسی تو "کاروان" نمیمونه همه "استعفا" میدن میرن یه کاروان دیگه پس بیخیال!

اما این خواب دو شب دیگه هم تکرار شد و رئیس چاره ای ندید جز اینکه بره "دنبال ابراهیم."

رفت "سراغشو" بگیره که کجاس، بهش گفتند؛ تو فلان محله داره میچرخه برو اونجا از هر کی سوال کنی "نشونت" میده.

بالاخره پیداش کرد!

گفت: ابراهیم میای بریم مشهد؟
(ولی جریان خوابو بهش نگفت)

ابراهیم گفت: من که پول ندارم تازه همین 50 تومن هم که دستم میبینی همین الان از یه "پیرزن دزدیدم! "

رئیس گفت: عیب نداره تو بیا من "پولتم میدم."

فقط به این شرط که حین سفر "متعرض" کسی نشی بعد که رسیدیم مشهد، "آزادی!"

ابراهیم با خودش گفت؛ باشه اینجا که همه منو میشناسن نمیشه دزدی کرد بریم مشهد یه خورده پول "کاسب" شیم.

کاروان در روز معینی حرکت کرد وسطای راه که رسیدن "دزدای سر گردنه" به اتوبوس "حمله کردن" و "جیب" همه و حتی ابراهیم که جلوی اتوبوس نشسته بود رو "خالی کردن" و بعدم از اتوبوس پیاده شدن و رفتن!

اتوبوس که قدری حرکت کرد و در حالی که همه گریه میکردن که دیگه پولی برای برگشت ندارن، ابراهیم یکی یکی همه رو اسم میبرد و بهشون میگفت؛ از شما چقدر "پول دزدیدن" و بهشون میداد!

رئیس گفت:
"ابراهیم تو اینهمه پول از کجا آوردی؟!"

ابراهیم خندید و گفت:
وقتی "سر دسته دزدا" داشت از ماشین پیاده میشد همون لحظه جیبش رو "خالی کردم" و اونم نفهمید و از اتوبوس پیاده شد!

همه "خوشحال" بودن جز رئیس کاروان که زد زیر گریه و گفت:
"ابراهیم میدونی واسه چی آوردمت؟"

چون "حضرت به من فرمودن،"
حالا فهمیدم "حکمت" اومدن تو چی بوده؟

ابراهیم یه لحظه دلش تکون خورد گفت:

یعنی "حضرت" هنوز به من "توجه" داره؟

از همونجا "گریه کنان" تا "مشهد" اومد و یه "توبه نصوح" کنار قبر حضرت کرد و بعدم با "تلاش و کار حلال،" پولایی رو که قبلا "دزدیده بود"" میفرستاد تبریز و حلالیت می طلبید."

و در آخر هم در مشهد الرضا (ظاهرا مکانش نامعلومه) به رحمت خدا رفت...

اللهم صلي عليٰ عليِ بْنِ موسَي الرِضَا المرتضي....


ممنون از همه شما همراهان بزرگوار..
پستی که مشاهده کردین پاپ کیک قالبی بود..
کیک کاکائویی که درست کرده بودم نصفش موند...منم بهش پودر نسکافه ویکم خامه زدم وبعد تو قالب فشردش کردم گذاشتم یخچال..اینی شد که میبینین...دستورشم تو پاپیون هست با پیج اعظم بانو عظی...برای ایشونم سلامتی آرزو میکنم...
...