عکس نان خامه ای
Mansøørəh
۶۳
۵۵۰

نان خامه ای

۲۹ مرداد ۰۰
<•••>
#بالهای_عاشقی⁦🧚‍♀️⁩💚
پارت ۹
لونا∆ سلاام
جاناتان و آکین _ سلام لونی⁦^_^⁩
آکین نگاهی به ویانا انداخت و آروم لب زد سلام :)
ویانا+س..سلام
جاناتان: خب چه خبراا ؟ اتفاق خاصی نیوفتاده ؟
لونا با خوشحالی∆چرا چرا افتاده ، بالهای ویانا خوب شدن.
آکین با ذوق رو به ویانا گفت : میتونم بالهات رو ببینم ؟
ویانا با اخم + نخیر آقا ، من به کسی که بالم رو شکست ، بالهامو نشون نمیدم.
آکین : اما ، اما منکه معذرت خواستم حتی به خلطرش مشت هم خوردم:/ هرجور راحتی
ویانا با لحن ملتمس آکین دلش به رحم آمد و بالهایش را ظاهر کرد .
آکین که پشت به او ایستاده بود متوجه نشد .
ویانا + باشه بابا ناراحت نشو برگرد بالهای جذابمو ببین .(خودشیفته🙄)
جاناتان: وای خدای من این فوق العاده اس⁦(・∀・)⁩
آکین با بعت به بالهای سبز ویانا خیره بود .
ویانا+ خعلی خب بابا ، با چشمات بالهامو خوردی که
________آکین______
گیج و منگ داشتم بالهاش رو نگاه میکردم ، واقعا زیبا بود .
البته فقط بالهاش نه برق چشماش... چهره شیطونش ...
با صدای پر خنده اش به خودم اومدم
+خعلی خب بابا ، با چشمات بالهامو خوردی که
با حرفش لبخندی گوشه لبم شکل گرفت.
صدای آشنای لونا رو شنیدم .
∆آهای منم هستما ، منم بال دارم⁦:-[⁩
به سمتش برگشتیم که دیدم جاناتان با برق خاصی بهش نگاه میکنه ، عجبااا یعنی داداش ما به این زودی دلش لرزید😔
~~~~~~جاناتان~~~~~
رو به لونا + توهم بالهاتو ظاهر کن لونی ، منتظر چی هستی .
لونا بالهاشو ظاهر کرد .
خدای من ، چی میدیدم . لونا با بالهای آبی پروانه ایش خیلی زیبا به نظر میرسید .
مبهوت نگاهش میکردم که دستی رو شونم نشست .
آکین بود ، چشمکی زد و گفت بریم خونه باهات حرف دارم 🤪
میخواستم از خجالت آب بشم که لونا گفت ∆ یعنی اینقدر بالهام زشته که حرفی نمیزنید ؟
+نه نه بالهای تو ... بالهای تو زیبا ترین چیزیه که دیدم🍃💙
لبخندی زد و با خجالت سرشو پایین انداخت .
........ویانا⁦🧚‍♀️⁩........
باهم به دریا خیره شده بودیم .
پچ پچ های لونا و جانتان شنیده میشد . ماشالا خوب گرم گرفتنا:/
سنگینی نگاهی رو حس کردم .
برگشتم و با صورت آکین رو به رو شدم.
+چیزی شده ؟!
آکین_ آم ، نه هیچی⁦;-)⁩
+خب پسراا ، نگفتید کارِتون چیه ؟چیکارا میکنید ؟
آکین_خب ما توی یه کارگاه بزرگ تراشکاری مشغول کاریم . بعدشم میریم خونه و خسته میخوابیم:>
فقط یکشنبه ها تعطیلیم که اونم میایم اینجا .
+آهان😃
+خب دیگه هوا داره تاریک میشه بهتره ما بریم
جاناتان_ عِ خب یکم دیگه میمونید
+نه دیگه مادرم نگران میشه .
آکین_باشه هر جور راحتین ؛ یکشنبه هفته بعد منتظرتونیم.
+باشه خداحافظ
آکین و جاناتان_ خدانگهدار:>
من و لونا حرکت کردیم و مثل همیشه رفتیم خونه...
Çukur<•••>🌻Vartolu✨Yamaç🌼Varyam
...
نظرات