عکس کیک هویج وگردو

کیک هویج وگردو

۱۷ اردیبهشت ۰۱
توی حیاط و زیر درخت، با حلزون‌ها بازی می‌کردم و باران می‌بارید و من نگران هیچ چیز نبودم. به همان عصر پنجشنبه که جوجه‌ام را توی باغچه خاک کرده‌بودم و داشتم با تکه‌ای از چادر مامان و چند تا گل پرپر، برایش مزار می‌ساختم. به همان بعد از ظهر آفتابی که با بچه‌های همسایه توی کوچه بازی می‌کردیم و داشتم ادای رفتن در می‌آوردم و برای ماندنم شرطِ گرفتنِ تمام خوراکی‌هایشان را می‌گذاشتم. به همان صبحی که انار دانه کرده‌بودم و زودتر از همه بیدار شده‌بودم تا آتاری بازی کنم. به همان صبح زودی که مادربزرگ، حیاط را آب‌پاشی کرده‌بود و گنجشک‌ها دسته جمعی و یا کریم‌ها یکی یکی آواز می‌خواندند و من از سردی اول صبح، دست به سینه نشسته‌بودم لبه‌ی ایوان و داشتم فکر می‌کردم چرا هیچ‌کس بیدار نیست تا با من بازی کند! به همان اواخر خردادی که با چشمانی پف‌آلود، کارنامه‌ام را گرفته‌بودم و از تماشای چندتا بیست کنار هم، ته دلم هزار تا پروانه می‌رقصید.
دلم می‌خواست برگردم به روزهایی که همه چیز خوب بود و من هیچ ایده‌ای از مشکلات و دغدغه‌های بی‌شمار در ذهنم نداشتم و طلوع آفتاب، پیام‌آورِ یک روز جدید برای بازی کردن و افتتاح قله‌های تازه‌ی بی‌پروایی و شیطنت بود.

#نرگس_صرافیان_طوفان‌
...