عکس کیک شیفون

کیک شیفون

۲ مهر ۰۱
#کیک_شیفون_شکلاتی
پیرمردی یه اسب پیری داشت که سر گذاشت به بیابون و رفت.

همه همسایه ها جمع شدند تو خونش گفتند : عجب پیرمرد بدشانسی

پیرمرد گفت : معلوم نیست خوش شانسی باشه یا بد شانسی فقط خدا میدونه دوازده روز بعد اسب پیر برگشت ، هشتاد تا اسب جوون و وحشی رو با خودش آورد.

همسایه ها جمع شدند تو خونش گفتند : عجب پیرمرد خوش شانسی

پیرمرد گفت : معلوم نیست خوش شانسی باشه یا بدشانسی فقط خدا میدونه چند روز بعد بچه این پیرمرد یکی از اسب ها رو داشت رام میکرد که اسبه میزنتش زمین و پاش میشکنه. همسایه ها جمع میشن خونش میگن : عجب پیرمرد بد شانسی

پیرمرد میگه : معلوم نیست خوشبختی باشه یا بدشانسی فقط خدا میدونه چند روز بعد مامورهای دولت اومدند جوون ها رو گرفتن ببرن سربازی ، همه روهمه رو بردن جز این که پاش شکسته بود همسایه ها جمع شدن خونش گفتند :

عجب پیرمرد خوشبخت و خوش شانسی و پیرمرد در جواب گفت : معلوم نیست خوشبختی باشه یا بدشانسی فقط خدا میدونه

فقط خدا میدونه

فقط خدا میدونه

هیچ حادثه ای به ذاته در آن واحد ، تعلقی به خیر یا شر نداره نه به خیر نه به شر! بستگی داره به حادثه بعدی و اونم مربوطه به حادثه بعدی

فقط بگید خیره انشالله
...