مربای هویج

۲ ماه پیش
۶۹۴
▫️افتاده بود زندان.
شکنجه‌ها امانش را بریده بود.
به خودش گفت:
"بگذار نامه بنویسم برای امام،
هم برای آزادی‌ام دعا کند،
هم از آقا پول بخواهم."

نامه نوشت.
اما خجالت کشید پول بخواهد.

خیلی زود جواب نامه به دستش رسید:
ظهر امروز، نمازت را در خانه‌ات خواهی خواند!

همان شد که امام فرموده بود.
آزادش کردند.
به خانه که رسید نامه‌ای دید، همراه صد دینار طلا.
نامه را باز کرد.
دستخط امام عسکری علیه السلام بود:
هر وقت نیازی داشتی از من خجالت نکش!

...