عکس رولت خامه ای
مریمانه
۱۳۲
۱k

رولت خامه ای

۲۲ تیر ۹۸
سلام به همه ی دوستان عزیزم.
میلاد با سعادت امام رضا علیه السلام رو خدمت همه تبریک و تهنیت میگم. ان شالله هر کسی هر آرزویی داره توی این روزهای عزیز بر آورده بشه.

این رولت از عکسهای آرشیوم هست که تابستون گذشته با دستور خانم sahra درست کردم که متاسفانه خیلی وقته که دیگه به پاپیون نمیان.🙁 من کارهاشون رو خیلی دوست داشتم. امیدوارم هر جا هستند موفق باشند.🙂

این روزها انگار داریم تو خوابگاه یا خونه دانشجویی زندگی میکنیم.😂 خیلی از وسایل بسته بندی و جمع شدند به غیر از دیگ زودپزم😁😁 اگه اون بزرگوار نبود تا حالا تلف شده بودیم. یه احترام خاصی برامون داره و جوری هم هست که من تا روز آخر باهاش کار دارم.😂 من از همون اول زندگیم هم آدمی نبودم که صبح بخوام خورشتم رو بار بذارم و واسه خودش تا ظهر جا بیفته.🤦‍♀️🤭 اما اینجوری هم نیست که خورشتها و آبگوشتهام بد بشن. کلا با زودپز قلق کار بهتر دستم هست تا با قابلمه. اما یه سری یادمه همون اوایل ازدواج جوّ کدبانویی من رو گرفت و اومدم توی قابلمه مسی خورشتم رو بار گذاشتم و خیلی کدبانو منشانه از خورش سر میزدم و خودم رو تجسم میکردم که بر قله های کدبانویی ایستادم و باد هم شنلم رو تکون میده و غرور آفرین چشم به افق دوختم و صداهایی در اطرافم ازم میپرسن به راستی راز جا افتادن و خوشرنگ شدن این خورشت چه بوده؟😃🤔
و منم که چشمم هنوز به اون افقه ست با لبخندی فیلسوفانه براشون توضیح میدم...
خلاصه درد سرتون ندم که خورش آماده شد (خوشگلم شده بود واقعا) و کشیدم و عین گربه کمین کردم ببینم واکنش همسرم چیه( معمولا واکنش خاصی نداره😂) ولی منتظر بودم یکی راز و رمز اون خورش خوشمزه رو که ساعتها توی قابلمه مسی قل قل کرده بود رو ازم بپرسه و خب اون لحظه فقط همسرم حضور داشت. که یهو همسرم گفت لپه ش یه جوریه😧😧😧😧😧😧😧😧😐😐😐😐😐😐😐😵😵😵😵😵😵😵😵😵
یهو از اون عرش موفقیت رسیدم به زیر فرش آشپزخونه و توی اون لحظاتی هم که داشتم از عرش به فرش میرسیدم تصاویر اون قل زدن ها و قابلمه مسی و زعفران دم کرده و... با سرعت و کج و کوله از جلو چشمم رد میشدن. موسیقی ذهنم هم که تا قبلش داشت سمفونی پنجم بتهوون رو میزد یهو صداش قطع شد و سکوت ذهنم رو فرا گرفت😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐
بیشتر از این حیران بودم که این اولین باری بود که همسرم نظر میداد.😳من اگه قبلا هم نظر و انتقادی میشنیدم شاید اینقدر شوکه نمیشدم😯😂😂😂
لپه ی خورشتم هیچ مشکلی نداشت فقط آقامون خورش زودپزی رو ترجیح میدادند و اون روز هم حس کرده بود این اون خورشت همیشگی نیست🧐🤓
خلاصه همونجا بود که در اوج، از دنیای کدبانوگری با قابلمه ها، خداحافظی کردم و دست در دست زودپزم نهادم به مهر تا آشپزخانه ی خویش را کنم آباد. اینه که حتی من زودپزم رو با خودم به این سرزمین هم آوردم و برامون جز یکی از اعضای خانواده ست😁 حالا بعدا و در پستهای آینده شاید عکس اون بزرگوار رو هم گذاشتم😂
به هر حال حق آب و گل داره😉



خدای خوبم سلام. خدایا به خاطر وجود خانواده ام از تو عزیز مهربان سپاسگزارم. خوشبختی و نعمت یعنی دیدن و شنیدن صدای عزیزانت ...
الهی شکرت به خاطر برکت و رزقی که توی زندگیمون قرار دادی امیدوارم این رزق و برکت برای همه باشه.
خدایا؟ به خاطر آرامش و امنیتی که داریم از تو بی نهایت سپاسگزارم. خدای خوبم از این که دغدغه ی این روزهای من ثبت نام بچه ها و رسیدگی به کارهای اسباب کشی و ... هست از تو بی اندازه سپاسگزارم. الهی من رو ببخش که این چیزها به چشمم دغدغه میان در صورتی که اینها همه خوشبختیه. خدایا ازت میخوام هر کسی هر مشکلی داره هواش رو داشته باشی.
الهی هزاران بار از مهربانی بی اندازه ت سپاسگزارم.
...
نظرات