گاهی آدمها کاری با تو میکنند که آنلحظه مهم نیست چقدر بزرگ شدهای، میخواهی مثل یک بچهای که در محکمترین حالت ممکن زمین خورده و قلبش شکافته، فقط زار بزنی و گریه کنی و تمام اندوهت را بیرون بریزی؛ برای اعتماد بیجایی که داشتی، چهرهی سنجیده و بینقصی که از آنها در ذهنت ساختهبودی و حسابی که روی ثبات و شخصیتشان باز کردهبودی...