عکس گوجه فرنگی خشک خونگی
سَـــــلویٰ
۱۷۵
۳.۱k

گوجه فرنگی خشک خونگی

۱ مهر ۰۰
در سال ۵۹ با خانم معلمی به نام خانم نسیمی ازدواج کردم. ایشان معلم یکی از روستاهای چسبیده به شیراز بودند و پس از دو سال معلمی، مدیر مدرسه ای شدند که مختلط بود.
من آن موقع با ژیانی که داشتم در راهِ رساندن ایشان به مدرسه با محل آشنا شدم و زمینی در آن جا خریدم و طبقه پایین را مغازه ساختم، خانه ای هم در طبقه بالا...
و این شد شروع قصه عجیب ولی واقعی
من که اصالتا ایلاتی بودم و مردسالار، حالا در محل بنده را شوهرِ خانم نسیمی می‌گفتند
مگه میشه؟
یک وجب سیبیل داشتم و آقای علیرضا بازیار شـــــــــــــــــــــــــــورابی که در تلویزیون هم کار میکردم و احساس این که برای خودم کسی هستم تو محل شده بودم شوهر خانم نسیمی
دیدم این طور نمیشه، به بهانه داشتن بچه وادارش کردم با ۲۰ سال سابقهٔ کار بازنشست بشه
فایده نداشت، شدم شوهر خانم نسیمی مدیر سابق
خوب من هم بیکار ننشستم، واسم خیلی مهم بود، اصالتمان از دست رفته بود، مغازه تنها راه چاره بود، مغازه را کردیم قنادی و چند شاگرد با اولویت شاگرد های خانم نسیمی، ولی فایده نداشت، میگفتند توی مغازه شوهر خانم نسیمی مدیر سابق کار می‌کنیم
این دفعه شاگرد ها را زیاد کردم، بیشتر، از دانش آموزان خانم نسیمی مدیر سابق ولی افاقه نکرد، شاید ده بار شاگردها را عوض کردم ولی جمعیت اون روستا هم زیادتر میشد و مریدان خانم نسیمی مدیر سابق بیشتر...
کار را توسعه دادیم و شیرینی را در جنوب ایران پخش میکردیم. تو جنوب ایران سرشناس شدیم آقای بازیار، اما توی محل بازم همون شوهر خانم نسیمی مدیر سابق
فایده نداشت مثل این که قسم خورده بودند.
موضوع برای من مهم بود، سه تا ماشین پخش خریدم وروی چادر های ماشین از چهار طرف نوشتم پخش بازیار، تلفن بازیار ، قنادی بازیار، ولی محلی ها باز می‌گفتند ماشین قنادی شوهر خانم نسیمی
یه تابلو دو متر در ده متر از این تابلوهای گلوپی که خاموش روشن میشه دادم نوشتن *قنادی بازیار.* مردم محل گفتند قنادی بازیار شوهر خانم نسیمی
از اون محل خونه ام را جا به جا کردم، فایده نداشت. حالا بچه ام ۳۰ ساله شده بود دکان را سپردم دست او و خودمو بازنشست کردم، سه چهار ماهی یکدفعه میرفتم درِ مغازه...
حالا دیگه شاگردهای خانم نسیمی بچه داشتن، نوه داشتن، بچه هاشون می‌گفتن مغازهٔ شوهرِ خانم نسیمی مدیر سابق مامان و بابا
تو محل جدید میگن آقای بازیار که خانمش معلمه
الان هم یه ساله درِ مغازه شوهرِ خانم نسیمی
مدیرسابق مدرسه مامان بزرگ و پدر بزرگ ها نرفتم

درود بر همســـــرم
خانم نسیمی و‌ همه معلمها
شوهر خانم نسیمی
علیرضا بازیار شورابـی


🌱🌹🌱🌹🌱🌹🌱🌹🌱🌹🌱🌹🌱🌹🌱


منم مامان حنا ،همکار خانم نسیمی🤗😅
پاییزی پر از سلامتی وخبرای خوب برا همتون آرزو میکنم
اول مهرتون پر از آرامش

این گوجه خشکا رو هم اینمدلی خشک کردم
گوجه های سالم وسفت رو ورقه ای برش زدم توی یه سینی کاغذ روغنی انداختم وچیدم توش و ویکم نمک روشون پاشیدو گذاشتم تو آفتاب...فرداش یبار گوجه ها رو زیر ورو کردم وبعد دو‌روز کامل خشک شده بود..میتونین بچینین تو شیشه وروغن زیتون وسیر وادویه بریزین و نگهداری کنین..یا تو کیپ زیپا بذارین فریزر..
من از گوجه خشک ،تو آبگوشت وآش گوجه وگاها تو سالاد استفاده میکنم..

برا اطلاع از کاربردهای دیگه گوجه خشک ،دستور عالی خانم جهانپیما🌹🌹 رو ببینین..👇👇

گوجه فرنگی خشک خونگی / وپودر شده
https://sarashpazpapion.com/recipe/3e3ce0480e84f1c590ec52b7eaed3ad2
...
نظرات