عکس جوجه کباب زعفرانی
مریم قنواتی
۲۶
۵۰۸

جوجه کباب زعفرانی

۲۸ دی ۹۸
*❤❤❤ حتما بخوانید:*

*خانم معلمی تعریف می‌کرد: در مدرسه ابتدایی بودم، مدتی بود تعدادی از بچه‌ها را برای یک سرود آماده می‌کردم.*
*به نیت اینکه آخر سال مراسمی گرفته شود برایشان.*
*پدر و مادرشان هم دعوت مراسمند و بچه‌ها در مقابل معلمان و اولیا سرود را اجرا کنند.*

*چندین بار تمرین کردیم و سرود رو کامل یاد گرفتند.*

*روز مراسم بچه‌ها را آوردم و مرتبشان کردم.*
*باهم در مقابل اولیا و معلمان شروع به خواندن سرود کردند.*

*ناگهان دختری از جمع جدا شد و بجای خواندن سرود شروع کرد به حرکت جلوی جمع دست و پا تکان می‌داد و خودش رو عقب جلو می‌کرد و حرکات عجیبی انجام می‌داد.*

*بچه‌ها هم سرود را می‌خواندن و ریز می‌خندیدند، کمی مانده بود بخاطر خنده‌شان هرچه ریسیده بودم پنبه شود.*

*سرم از غصه سنگین شده بود و نمی‌تونستم جلوی چشم مردم یک تنبیه حسابیش هم بکنم.*
*خب چرا این بچه این کار رو می‌کنه، چرا شرم نمی‌کنه از رفتارش؟ این که قبلش بچه زرنگ و عاقلی بود❗*
*نمونه خوبی و تو دل بروی بچه‌ها بود❗*

*رفتم روبرویش، بهش اشاراتی کردم، هیچی نمی‌فهمید، به قدری عصبانی‌ام کرده بود که آب دهانم را نمی‌توانستم قورت دهم.*
*خونسردی خود را حفظ کردم، آرام رفتم سراغش و دستش را گرفتم، انگار جیوه بود خودش را از دستم رها کرد و رفت آن طرف‌تر و دوباره شروع کرد❗*

*🌙 فضا پر از خنده حاضران شده بود، همه سیر خندیدند.*

*نگاهی گرداندنم، مدیر را دیدم، رنگش عوض شده بود، از عصبانیت و شرم عرق‌هایش سرازیر بود.*
*از صندلیش بلند شد و آمد کنارم، سرش را نزدیک کرد و گفت: فقط این مراسم تمام شود، ببین با این بچه چکار کنم❓❗*
* اخراجش می‌کنم، تا عمر دارد نباید برگردد مدرسه، من هم کمی روغنش را زیاد کردم تا اخراج آن دانش‌آموز حتمی شود.*

*حالا آنی که کنارم بود زنی بود، مادر بچه، رفته بود جلو و تمام جوگیر شده بود.*
*بسیار پرشور می‌خندید و کف می‌زد،*
*دخترک هم با تشویق مادر گرمتر از پیش شده بود.*

*🌙 همین که سرود تمام شد پریدم بالای سن و بازوی بچه را گرفتم و گفتم: چرا اینجوری کردی❓❗ چرا با رفقایت سرود را نخواندی❓❗*

*دخترک جواب داد: آخر مادرم اینجاست، برای مادرم این‌کار را می‌کردم❗*

*🌙 معلم گفت: با این جوابش بیشتر عصبانی شده و توی دلم گفتم آخر ندید بَدید همه مثل تو مادر یا پدرشان اینجاست، چرا آنها اینچنین نمی‌کنند و خود را لوس نمی‌کنند❓❗*

*چشمام گرد شد و خواستم پایین بکشمش که گفت: آموزگار صبر کن بگذار مادرم متوجه نشود، خودم توضیح می‌دهم؛ مادر من مثل بقیه مادرها نیست، مادر من "کرولال" است، چیزی نمی‌شنود و من با آن حرکاتم شادی و کلمات زیبای سرود را برایش ترجمه می‌کردم تا او هم مثل بقیه مادران این شادی را حس کند❗ این کار من رقص و پایکوبی نبود، این زبان اشاره است، زبان کرولال‌ها ❗❗*

*🌙 همین که این حرف‌ها را زد از جا جهیدم، دست خودم نبود با صدای بلند گریستم، و دختر را محکم بغل کردم❗*
*آفرین دختر، چقدر باهوش، مادرش چقدر برایش عزیز، ببین به چه چیزی فکر کرده❗❗*

*🌙 فضای مراسم پر شد از پچ‌پچ و درگوشی حرف زدن و...*
*تا اینکه همه موضوع را فهمیدند، نه تنها من بلکه هرکس آنجا بود از اولیا و معلمان همه را گریاند❗*
*از همه جالبتر اینکه مدیر آمد و عنوان دانش‌آموز نمونه را به او عطا کرد❗❗❗*

*🌙 با مادرش دست همدیگر را گرفتند و رفتند، گاهی جلوتر از مادرش می‌رفت و مثل بزغاله برای مادرش جست و خیز می‌کرد تا مادرش را شاد کند❗*

*❤❤❤ درس این داستان واقعی این بود:*



*زود عصبانی نشو،*

*زود از کوره در نرو،*

*تلاش کن زود قضاوت نکنی،*

*صبر کن تا همه‌ی زوایا برایت روشن شود تا ماجرا را درست بفهمی❗❗❗❤

جوجه کباب زعفرانی،با رسپی پاپیون....🍢من همیشه جوجه کباب و توی فر درست میکردم ولی هیچوقت،سیر و سس بهش نمیزدم،...البته بجای سس مایونز،از سس فرانسوی استفاده کردم و خیلی خوب شد...عکس دومم،بشقاب غذای بچه هامه🌹
سپاس از نگاه گرمتون🌷
#جوجه_کباب_زعفرانی
#مریم_قنواتی
#آشپزی_با_عشق
...
نظرات