سلام سلام من دوباره اومدم با یه خاطره ی دیگه از سردار سلیمانی(کتاب سلیمانی عزیز)بهتره دیگه زیاد حرف نزنم و خاطره رو بگم.
__________________________________________
اسرائیل که بر طبل جنگ کوبید،حاج قاسم تماس گرفت.بیروت مانده بود زیر آتش صهیونیست ها.قبول نمی کردیم بیاید،راه ها و پل ها مدام بمباران می شد.حاجی گفت:((طاقت ندارم در تهران یا دمشق بمانم،باید بیایم پیش شما.))گروهی را فرستادیم تا حاجی را بیاورند حومه جنوبی.آن روز ها بحق برادری اش را ثابت کرد؛عین۳۳روز همراهمان بود.هر چه در توان داشت برای حزب الله گذاشت؛از پول و امکانات گرفته تا سلاح. تاب نداشت ما را تنها بگذارد،همیشه در اتاق عملیات با ما بود. یک وقت هایی که عذرش را می خواستم،می گفت: ((سید! من یا با شما زنده می مانم یا با شما می میدم.))
__________________________________________
منبع:برداشت از سخنرانی سید حسن نصرالله دبیرکل حزب الله لبنان
در مراسم هفتمین روز شهادت شهید حاج قاسم سلیمانی و شهدای مقاومت