عکس کوکی ترک
zahra_85
۳۳۸
۵۹۶

کوکی ترک

۶ فروردین ۰۰
#اجباربه#خوشبختی
#فصل_دوم#پارت_سیو_نهم
+غلط میکنه به غیر من با کسه دیگه باشه
=هه بعد چجوری میخوای جلوشو بگیری
دستامو مشت کردم
+مگه شهر هرته من شوهرشم
=اونموقع هیچکارشی
+به خاطر همینم که شده نمیزارم بره تا اخره عمر شده کناره خودم نگهش میدارم نمیزارم بره با یکی دیگه
=میبینیم
+وایستا ببین من حرفی میزنم رو حرفم میمونم
سرمو تکون دادم اه کیو دیدی اخه با خودشم درگیر باشه
نگاهی به قبره پدرو مادرم انداختم
+دفعه دیگه با عروستون میام ببینیدش
بلند شدمو رفتم سواره ماشینم شدم
خوب ساعت 12 تا 4 برم اداره
وبه سمته اداره روندم
انید)))
صبح با کسلی از خواب بیدار شدم
امروز ارازی نبود که برم براش میز صبحانه بچینم
یا به فکره ناهارو شام باشم
اخی چقدر دلم براش تنگ شده حالا میفهمم من بیش از اندازه وابستش شدم
به سمته پایین رفتمو همراه بقیه صبحانه خوردم همه متوجه شده بودن یه کاریم شده
همشون با قیافه افتاده نگام میکردن جز مادر جون که هراز گاهی نگاهی بهم مینداختو لبخندی میزد
بعده صبحانه با بچه ها رفتیم تو حیاط
امروز ارادو احسان خونه میموندن
رها ودرسا هم تا یه ساعت دیگه میومدن
ظهرم میخواستن جوج بزنن
جایه اراز خالی چرا نیس کاش بود اه
بعده اومدن رها ودرسا بچه ها گفتن بریم والیبال اما من گفتم حوصله ندارم ورفتم تو گلخونه مادر جون تا به گلاش اب بدم
اینجا حسه خوبی بهم میداد
دست میکشیدم رو گلا
بو میکردم عطره لذت بخششونو
کناری نشستم نگام افتاد به مرغ عشقه پر سرو صدایی
از وقتی اومدم یه بند زیق زیق میکنه تنهاس مادر جون گفت جفتش دوروزه که رفته درش باز بوده اونم رفته
نگاهش کردم چقدر بیقراره براش با این که اون ولش کرده اما بازم دلتنگشه
اروم دره قفسو باز کردمو بین دستام گرفتمش
قلبش توپ توپ به سینش میکوبید
با نوک انگشتم نوازشش کردم
+اروم باش خانم گلی
بگو ببینم دلتنگشی
اما اون ولت کردو رفت
چطور هنوز دوسش داری
منم ارازو تقریبا دوروزه که ندیدم
منم دلتنگشم
منم قراره یه روز مثل تو بی قراری کنم
گریه کنم
خودمو بکوبم به درو دیوار
اه ارازه منم یه روزی میره
شاید یه روز همینجا کناره زنش دیدیش
یهو اخمام رفت توهم زنش یعنی کسی غیره من قراره زنه اراد بشه
یعنی یه زن قراره دستاشو بگیره خودشو برا اراز لوس کنه ناز کنه ارازم نازشو بکشه کسی غیره من
یهو حرسم گرفت حسودیم شد به اون زنه نداشته اراز
میخواستم بزارمش تو قفس که از پشت سرم یه صدایی اومد
برگشتم باورم نمیشد...
جفتش برگشته بود
داشتم با تعجب بهش نگاه میکردم که صدایه مادر جون اومد
_اومده دنباله جفتش دیگه وقته رفتنشونه
+اون که رفته بود
_اره اما رفته بود ببینه دنیایه بیرون قفس چجوریه امنه اگه امنه بیاد جفتشو ببره اگرم نه.... نمیخواسته به جفتش اسیب برسه
دهنم باز مونده بود
مادر جون ظربه ارومی به پشتم زد
_بعضی رفتنا برایه نشون دادنه عشقه
نگاهش کردم
اروم مرغه عشق رو ول کردم که به سمته جفتش پرواز کرد
کنارش نشست شروع کردن به اواز خوندن وبعدش با هم پرواز کردنو رفتن
چقدر زیبا کاری که ادم برایه یارش انجام نمیده یه پرنده برا جفتش میکنه برای محافظت ازش جونشوگرو میزاره
با حرف مادر جون به خودم اومدم
_بلند شو بریم بچه ها دارن جوجه هارو سیخ میزنن یکم دیگه تو این حال باشی میشی رسوایه جهان دختر
خندیدو رفت بیرون
وایی خدا اونقدر ضایع بودم که مادر جون فهمید دلتنگم
بلند شدمو رفتم پیش بچه ها سعی کردم فراموش کنم دلتنگیو وبخندم که کمی هم موفق بودم
خیلی خوش گذشت
کلی با بچه ها خندیدیم بعده ناهار درسا ورها رفتن
ارزو هم یه کاری براش پیش اومد مجبور شد بره خونشون
یه عالمه همو بغل کردیم معلوم نبود دفعه بعدی که همو میبینیم کی باشه بعده یه عالمه بغل با اعتراض اراد از هم جدا شدیم ارادم ارزو رو برد
ساعت 3.5 بود از ساعت 3 اماده تو سالن نشستم مادر جون خسته بود رفت بخوابه ازش خداحافظی کرده بودم
استرس گرفتم چقدر عقربه ها کند میرن جلو اه
طولو عرضه خونرو متر میکردم که صدایه زنگ اومد اجازه ندادم یه زنگ دو تاشه فوری گفتم
+اومدم اومدم
وبه سمته دره باغ دویدم راه سنگ فرشه 5 دقیقه ای رو 2 دقیقه ای طی کردم
درو باز کردم
ارازو دیدم که با همون لباسایه دیروزش با ژسته قشنگی به ماشین تکیه داده بود (تعجب کردم اخه تا حالا نشده بود یه لباس دوروز تنش باشه ) بخیالی گفتم و به سمتش رفتم حالا که روبه روش وایستادم و زول زدیم به هم میفهمم فراتر از اون چیزی که فکر میکردم دلتنگش بودم
لب زدم
+سلام
به خودش اومد اخم کرد
_سلام بلاخره تشریف اوردین میخواستین برم فردا عصر بیام
تک خنده ریزی زدم
+دو دقیقه بیشتر طول نکشید که
چشم غره ای بهم رفت وبه سمته ماشینش پا تند کرد منم همراهش رفتمو تو ماشین نشستم
وارده خونه شدم
اخییی چقدر دلم برا خونم تنگ شده بود
چه زودم صاحاب میشم خونم
به سمته اتاقم رفتم
درو باز کردمو داخل شدم
همه چیز مرتب بود جز رو تختی که مچاله بود من دقیق یادمه که اینجا مرتب بود من رفتم چرا الان به هم ریختس
با فکری که از سرم گذشت لبخنده پهنی زدمو به سمته تخت رفتم رو تختی رو به بینیم نزدیک کردم
بوش کردم اخییییی حدسم درست بود اراز اومده اینجا یعنی اونم دلتنگم بوده اخی من قربونش بشم
همون موقع در به صدا دراومد خودمو جمع جور کردمو گفتم
+بیا تو
در باز شدو نصفه اراز اومد داخل
_اممم خواستم بگم دیشب پارچ اب چپه شد رو تختم مجبور شدم بیام رو تخت تو بخوابم ورفت
بادم خالی شد
یعنی دلتنگم نبوده به خاطره اینکه تختش خیس بوده اومده اینجا
چه دلیل مسخره ای
صورتمو مچاله کردم بیریخت
دلم هوایه ازاد میخواست دلم میخواست با مامانم حرف بزنم
وقتی بچه بودم مامانم میرفت جایی
میگفت وقتی نیستمو دلتنگم میشی بیا با اسمون صحبت کن اون حرفاتو بهم میگه
به سمته بالکن رفتم به اسمون نیمه ابری خیره شدم لب زدم
+سلام مامان بعده چند سال اومدم پیشت دلم برات خیلی تنگ شده یاده بچگیام افتادم
مامان یادته وقتی بهت میگفتم عشق چیه میگفتی عشق یعنی اینکه کنارتم باشه یادش باشی حتی اگه بودنتو حس نکنه تو هر ثانیه نبودنش نگرانی بکشی
مامان الان همون حسارو دارم
دیشب داشتم دق میکردم که یه وقتی لیندا نیاد اینجا
یا اراز نبودنمو حس نکنه
مامان من کله دیشبو به یادش بودم حتی تو خواب
مامان میخوام به تو خدا یه اعترافی بکنم این حس یه وابستگیه سخت نیس عاشقیه اره من اناهید راد دختره سردو مغروره دانشگاهو فامیلو اشنا که به پسرا گوشه چشمم نشون نمیداد کسی که دوستاش امید نداشتن روزی عاشق بشه الان عاشق شده
عاشق پسری از جنسه یخ پسره قطبیه خانواده پناهی
پسری که حتی وجودمو حس نمیکنه
مامان به نظرت چی میشه الان عاشق شدم دوروز دیگه نباشه چیکار کنم چجوری کنار بیام با نبودنش
مامان کمکم کن
............................... یه هفته بعد...........................
یه هفته از برگشتنم واعتراف به خودم میگذره تو این یه هفته سعی کردم کمتر جلو اراز باشم نا بیشتر وابستش نشم تا جداییمون راحت تر بشه
جلو تلوزیون نشسته بودمو داشتم با اشتها انار میخوردمو سریال تماشا میکردم
همون موقع صدایه در اومد واراز اومد داخل
+سلام خسته نباشی
نگاهی بهم انداخت
_ممنون
+شام بیارم
_نه فعلا کارت دارم
همین جا باش لباسامو عوض کنم میام
سری تکون دادم
متفکر به میز عسلی خیره شده بودم قاشقو انار کردمو بردم داخله دهنم
از ترشیش صورتم کجو کوله شد چشمامو محکم رو هم فشردم
ادامه پارت بالا👆👆
...
نظرات