عکس کوکی ترک  شکلاتی

کوکی ترک شکلاتی

۱ تیر ۰۱
تکه تکه ام ...
تکه ای از من ، در حوالی دستهای مادرم ، عطر زنانگی می خواهند‌ و مادرانه های همیشگی ،
تکه ای از من ، برای مادر بودن ، در ساحل های دور ، شناور است کجاها گم بوده ، کجاها پیدا ؟ کجاها موج ، کجاها آرام ؛ دارد گیس دخترش را می بافد و کنار تخت پسرها که حالا سبیل درآورده اند ، لالایی می خواند ...
از من ، تکه ای هست در قله های راه زشک به گراخک ، دنبال دماوند و سبلان می گردد . بالا می رود و در کوچه باغهای گراخک ، به شاخه های توت و گیلاس که از شانه دیوار باغ ، بیرون زده اند ، فکر می کند و زیر درختهای البالو ، دستمال گل کلی را ، نمی تواند بفهمد ...
تکه ای از من ، مدام غصه میخورد . برای جوانی که شغلش را از دست داده و میان هزار راه ، در بیراهی مطلق است. برای دوستش که نمیتواند زبان مشترکی با همسرش پیدا کرده باشد و سی سال ست زیر یک سقف ، مشترکا زندگی می کنند . برای پسرکی که از آینده اش می ترسد . برای مادری که کودکش را پوشک می کند و نگران فردای مبهم اوست.
تکه ای از من ، رویا یی دارد و هرصبح ، برای نزدیک شدن رویایش ، فقط می تواند یک قدم بردارد . یک قدم هایی که گاهی به عقب هستند . تکه هایی از من ، بعضی جاها ، جا مانده اند. و من جرات ندارم برای برداشتن شان بروم ! مثلا اداره ثبت ، واحد مهریه ...
میان ده هزار زن که پشت میزهایی بلند ، که آنطرف مردهایی که نمی شنوند ، داد می کشند و هیچ کس نمی بیندشان ؛ ظهر که می شود میروند خانه و برای بچه هایشان ، غذای خوشمزه ای درست می کنند ...
مثلا تکه هایی افتاده اند دور فلکه ی کوچک شهری که روی نقشه نقطه ایست و حرفهای مردم آنقدر شلوغش کرده اند ، نمی شود برداشت شان ...
تکه ای پشت دار قالی ، یا کنار جوی آب ، شلغم می شوید برای گوسفندها ؛
یا ان که کنار میز قاضی نشسته ، از وقت پرونده خیلی گذشته و نمیداند که چرا قاضی برای رسیدن به پرونده ، دست دست می کند ...

من با تمام این تکه ها ، در چند کلمه ،جمع می شوم و کلمه هایم گاهی در سکوت هایم جا خوش می کنند و من حوالی دستهای مادر ، تماشا می شوم و پیازداغم که سوخت ، برمیگردم کنار اجاق ...
ادم خمپاره که می خورد تکه هایش دور اند ، پراکنده اند ، ولی فرصت جمع کردن دوباره یعنی تولد زندگی ...


...
نظرات