#کیک_خیس_شکلاتیدلم یک زمستانِ جانانه میخواهد ...
یک خیابانِ سفید، با برفیکه یکریز میبارد و شهری که از همیشه خواستنیتر میشود .
شبیهِ روزگارِ خوبیکه همه چیز، بویِ دلخوشی میداد .
زمانیکه سردیِ هوا با گرمیِ روابط ، رابطهی مستقیم داشت و زندگی ، در شرَیانِ زمان و زیرِ پوستِ یخزدهٔ شهر، جریان داشت .
زمستان که میرسید ، همدلیها را بیشتر و دلها را صمیمیتر میکرد و هوا ، مملو از عطر همدلی و مهربانی بود .
هنوز با یادِ گرمایِ کرسیِ مادربزرگ، فضایِ احساساتم گرم و دلپذیر میشود .
این روزها چقدر دور از همیم و چقدر برف نمیبارد !
تنها چیزی که برایمان مانده ، خاطراتِ خوبیست که با تداعیِشان، لبخند میزنیم، کمی دلمان به بودنمان گرم میشود، یک "یادش بخیرِ ناگزیر" ، نثارِ حسرت هایمان میکنیم و به روالِ عادیِ زندگیِمان بر میگردیم ...
...