پنجره باران خوردهات را باز کن.
چند سطر پس از باران، چشمهایم را ببین
که هوایت دیوانهشان کرده…
دلم برایت تنگ است.
زلف تو خیس و تنت سرد و هوا بارانی
دل من کلبهای بارانیست
و تو آن باران بیاجازهای که ناگهان در احساس من چکه میکنی.
شاید این مردِ پر از درد نمیخواست بداند که هنوز
سفر از خاطرهها آسان نیست،
موج دریای غمت طوفانی است
و در این راه، از این موج گذر باید کرد
صبر باید میکرد،
موج دریای غمت رام شود، شاید آرام شود
لینک دستور خدمت دوستان.
https://sarashpazpapion.com/recipe/4e2dab0d0d57391e1045c5817eefe7db
...