عکس واویشکای مرغ
A & S
۱۱۰
۷۸۵

واویشکای مرغ

۱۷ دی ۹۴
¤ دو دانه در خاک حاصلخیز بهاری کنار هم نشسته بودند.

دانه اول: من می خواهم رشد کنم! من می خواهم ریشه هایم را هر چه عمیق تر در دل خاک فرو کنم و شاخه هایم را از میان پوسته زمین بالای سرم پخش کنم. من می خواهم شکوفه های لطیف خودم را همانند بیرق های رنگین برافشانم و رسیدن بهار را نوید دهم. من می خواهم گرمای آفتاب را روی صورت و لطافت شبنم صبحگاهی را روی گلبرگ هایم احساس کنم!
و بدین ترتیب دانه رویید.

دانه دوم: من می ترسم! اگر من ریشه هایم را به دل خاک سیاه فرو کنم، نمی دانم که در آن تاریکی با چه چیزهایی روبرو خواهم شد! اگر از میان خاک سفت بالای سرم را نگاه کنم، امکان دارد شاخه های لطیفم آسیب ببینند! چه خواهم کرد اگر شکوفه هایم باز شوند و ماری قصد خوردن آنها را کند؟! تازه اگر قرار باشد شکوفه هایم به گل ننشینند، احتمال دارد بچه کوچکی مرا از ریشه بیرون بکشد! نه همان بهتر که منتظر بمانم تا فرصت بهتری نصیبم شود.
و بدین ترتیب دانه منتظر ماند. مرغ خانگی که برای یافتن غذا مشغول کند و کاو زمین بود دانه را دید و در یک چشم بر هم زدن آن را بلعید.

آن عده از انسان ها که از حرکت و رشد
می ترسند،
به وسیله زندگی بلعیده می شوند...¤
...
نظرات