عکس فلافل ساده
معصومه
۳۱
۵۸۲

فلافل ساده

۲۲ دی ۹۹
سلام دوستان
__________________________________________
اسمش ناصر توبه ای ها بود؛فرمانده یکی از گردان های لشکر ۴۱ ثارالله. قطع نخاع شده بود،بی حرکت افتاده بود کنج خانه.حاجی نزدیک عید می رفت اصفهان خانه اش.همین که می رسید،به همسر ناصر می گفت:《توی این دو روزی که اینجام همه کارها با من.》اول از همه حمام را آماده می کرد.ناصر را بغل می گرفت و می برو حمام. سرش را شامپو می زد،بدنش را لیف و صابون می کرد،کمرش را کیسه می کشید.بعد هم تنش را حسابی با آب گرم می شست و با حوله خشک می کرد.آخر سر هم یک دست لباس جدیدی را که برای ناصر خریده بود تنش می کرد.دوباره بغلش می کرد و از حمام می آمدند بیرون.خلاصه حسابی ترگل ورگلش می کرد؛درست مثل یک تازه داماد.این دو روزه نمی گذاشت خانم خانه پا توی آشپزخانه بگذارد.هر سه وعده غذا را خودش آماده می کرد.تازه یک وعده هم بار و بندیل جمع می کردند و می رفتند توی دل طبیعت تا ناصر آی و هوایی عوض کند.آنجا هم همه کار ها با حاج قاسم بود.
بعد دو روز راه می افتاد می رفت سمت کرمان،سمت روستای قنات ملک.می رفت خدمتگزار پدر و مادرش باشد.
__________________________________________
راوی:حجت الاسلام سعادت نژاد
کتاب سلیمانی عزیز
...
نظرات